كنگره شهدا
اواخر خدمت حاجي بود، طي حكم فرماندهي نيرو به سمت فرمانده ارشد سپاه استان دارالعبادة يزد منصوب شد، حال و هواي وي در طي دو سال حضور در اين استان عجيب بود. من كه 22 سال در كنار ايشان زندگي كرده بودم هيچ گاه اين حس و حال را در وي نديده بودم. گويا به حاجي الهام شده بود كه چندي نميكشد كه از لباس تن راحت ميشود. تكاپوي عجيبي براي برگزاري كنگره شهداء يزد داشت، خوب برگزاري كنگره توان مضاعفي را ميطلبيد، حاجي يك شب گفت اگر يك روز از عمرم باقي مانده باشد بايد اين كنگره را به سر منزل مقصود برسانم، لذا شب و روز نداشت.
زحمات كاري ايشان ده برابر شده بود، در اثناي كار بود كه گفت حاج خانم من از شما خواهش ميكنم كه طي اين مدت كمكم كني و به طور صد در صد امورات منزل و بچهها را به عهده بگيري تا من به لحاظ فكري ـ جسمي و زماني تمام وجودم را صرف تدارك كنگره و انجام آن نمايم، انشاء الله كه اجرت را از شهدا ميگيري. من هم طبق روال سالهاي گذشته كه حاجي را كمتر د رمنزل ميديدم با كمال ميل پذيرفتم. بنابراين حالا كه خيال ايشان از منزل راحتتر شده بود ديگر به ندرت وي را ميديديم. البته اين تكاپوي حاجي مفهوم عميقي داشت، كه هر چند وي خودش آن را معنا كرد اما درك معنايي آن براي ما بعداً حادث شد. چرا كه حاجي ميخواست با انجام اين كار با شهداء پيمان ببندد و از خود آنها مجوز شهادت را بگيرد. بالاخره روز سوم و چهارم اسفند 84 اجلاسيه برگزار شد. برادران يزدي عنوان كردند روز چهارم اسفند 84 قبل از شروع مراسم در داخل سالن اجلاسيه سردار شهداء را قسم داد و گفت «شهدا شما را قسم ميدهم سال آينده همين روز چهارم اسفند من با شما باشم كه اين دعاي شهيد در قامت يك درخت تناور 4 اسفند 85 به بار نشسته و ميوه شهادت داد و سردار حاج سعيد قهاري سعيد در عصر جمعة اسفند 85 در ارتفاعات جهنم دره با عنوان فرمانده لشگر مخصوص حمزة السيد الشهداء در درگيري با اشرار و ضد انقلاب به درجة رفيع شهادت نائل شد.
نقل از همسر شهيد
ثبت دیدگاه