علمداری از تبار سلمان
علمدار ميدان عشق و فرماندة پرصلابت شهيد قهاري يكي از مالك اشترهاي سپاه علي زمان بود. جغرافياي كلمات براي توصيف مجاهدي الهي همچون حاج سعيد بسيار محدودتر از آن است كه بتواند حق معرفي اين مرد خدايي را ادا كند.
حاج سعيد مردي بود آسماني از تبار سلمان فارسي بااعتقادي متأثر از عشق علي (ع) غيرتي برگرفته از ارادت علوي و الگو گرفته از علمدار كربلا كه جبههها به وسعت تمامي مرزهاي درگير جنگ و فراتر از آن قصر شيرين، سرپل ذهاب، دربندي خان، مريوان، ملخ خور، سردشت، پاوه، پرانشهر، اشنويه، خرمشهر، فاو و ... با قدمهاي استوارش مأنوس هستند، رزم ايشان فقط به مرز داخل محدود نشده بلكه بعد از عمليات كربلاي 4 و 5 در پايان سال 65 و 67 تا پايان جنگ بيش از 20 عمليات براساس ضرورت در استانهاي سليمانيه و اربيل عراق انجام داد و بارها و بارها تا مرز شهادت پيش رفت اما تقدير وي را هدايت كرد تا مأموريتهاي سنگين ديگري را انجام دهد. و در وانفساي قرن بيست و يك به عنوان يك از بازوان توانمند نظام مقدس جمهوري اسلامي مسيري را كه شهيد همتها، باكريها، چمرانها، طراحي كرده بودند ادامه دهد.
حاج سعيد قهاري سعيد به معناي واقعي جمع اضداد بود، ايشان در عين سكوت بسيار پر خروش، در نهايت تواضع، بسيار قاطع، با وقار اما بيقرار بودند هيچگاه از مرگ باز نميايستاد، از مرگ نميهراسيد بلكه مرگ را خسته كرده بود. تاكتيكهاي دفاعياش را بر اساس الهام و ارشادهاي قرآني ايجاد ميكرد. هميشه ميگفت: در دكترين دفاعي ما عقب نشيني ممنوع است، هرگاه با حملة دشمن مواجه شديد هرگز به آنها پشت نكنيد. در پذيرش مسئوليت هيچگاه عقب نشيني نميكرد، زماني كه در قرارگاه بعثت در غرب كشور مسئوليت داشت بنا به صلاحديد مسئولين، به استان دارالعبادة يزد فراخوانده شد و فرماندة تيپ مستقل 18 الغدير يزد شد و وقتي سردار زاهدي فرماندة محترم نيروي زميني احساس كرد در آذربايجان غربي با وجود تحركات پژاك و ناامنيهاي فراوان نياز به حضور فرماندة لايقي چون سعيد قهاري سعيد هست به ايشان موضوع را اطلاع دادند و حاج سعيد كه قبلاً در لشگر مخصوص تحت عناوين مختلف همراه شهيد احمد كاظمي با گروهك ضد انقلاب بارها و بارها درگير شده بود خطرات و سنگيني پذيرش مسئوليت در آنجا را به خوبي ميشناخت، باز هم با جان و دل پذيرفت علي رغم اينكه پايان خدمت موظفي خود را طي ميكرد و ميتوانست در رفاه كامل در مركز استانهاي آرام يا پايتخت به زندگي خانوادگي خود برسد و جواب سالهاي پر التهاب، اضطراب و خانه به دوشي در شمال غرب كشور را لااقل در اواخر خدمت به نحو آرامي و با آسايش و امنيت رواني به خانوادة خود بدهد، اما در جواب اين صحبت خانمش كه: حاجي سالهاي سال است كه از اين شهر به اون شهر خانه به دوش هستيم و در اين شهر (اروميه) هم اداي دين كردهاي وقت آن نشده است كه يك كم هم به زندگي و ما توجه كني؟ بر اين جمله بسنده ميكند كه سرزمين شهيد باكري مرا دعوت كرده است آيا بگويم نه؟! بله اينست منطق شهيد قهاري!
شهيد قهاري با اين روحية ولايتي به عنوان فرماندة لشگر ويژه وقتي احساس ميكند كه منطقه بايد از لوث ضد انقلاب پاك شود شخصاً در خط مقدم نبرد قرار گرفت و به همراه 14 تن از ياران وفادارش در سختترين شرايط نبرد و در صعب العبورترين منطقة ممكن به جدال با معاندين نظام رفت و پس از درگيري نفس گيري به آرزوي ديرينهاش يعني شهادت رسيد. شهادتي كه پيامبر اعظم (ص) آن را بالاترين مقام عنوان كرده است.
وقتي شنيدم كه حاج سعيد شهيد شده است گفتم به خدا كه اين به عدالت خدا بر ميگردد. حاج سعيد 28 سال انتظار شهادت را كشيد. مگر ميشد حاج سعيد در بستر جان دهد، اين مُزد چند سال مجاهدت وي برد. روحش شاد.
نقل از سردار نورالهی
ثبت دیدگاه