شناسه: 340039

وساطت شهدا

سال ۹۲ فرمانده ی حوزه بودم. رسول اومده بود پیشم برای محل کارمون چند تا مورد رو هماهنگ کنیم. 
بچه ها زنگ زدند گفتند سجاد زبرجد (که از بسیجی های پایگاهمون بود) در شاه عبدالعظیم(ع)، با اراذل درگیر شده و سرباز ناجا رو که ظاهرا از آنها دفاع کرده بوده زده! 
و بعد بچه های ناجا سجاد رو بردن بازداشتگاه... 
با رسول رفتیم میدون هادی ساعی شهرری؛ مرکز کلانتری اونجا بود. کارت شناسایی نشون دادم و رفتم داخل. 
کارهای مربوط به سجاد رو انجام دادیم، رضایت اون سرباز رو هم گرفتیم و خدا رو شکر از بازداشتگاه درش آوردیم. 
سجاد داشت کارهای ترخیص رو انجام میداد و قبل از اینکه بیاد، منو رسول برگشتیم. 
بعد از دو سه ماه از اون جریان، رسول شهید شد... به سجاد گفتم که برای آزادیت از کلانتری، با اون شهید اومده بودیم... 
بخاطر این موضوع یه قرابت خاصی پیدا کرده بود با رسول... 
همیشه میومد سر مزارش؛ میگفت: "این شهید برای وساطت من اومده بوده 
میشه بازم منو وساطت کنه..." همیشه بهم میگفت؛ تا اینکه خودشم به شهید ملحق شد... 
روحشون شاد 
نقل از دوست و همکار شهیدان رسول خلیلی و سجاد زبرجد 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه