شناسه: 340335

مادر شهید

 سید مهدی اصلا به من نمیگفت که میخواهم به سوریه بروم دفعه اول فقط برادرش خبر داشت وما از طریق دوستانش که میگفتند سید مهدی به کربلا رفته وسپس به تهران ماموریت رفتند چون سفرشان طولانی میشد وزمانیکه از ماموریت برمیگشت سوغات زیاد می آورد وهرچه من میگفتم کجا بودی حرف را عوض میکرد ومرا به کاردیگری مشغول میکرد تا یکبار من از طریق اتیتکت پارچه ها فهمیدم که به سوریه رفته است وقتی من گریه کردم سید مهدی خیلی ناراحت میشد ومرا دلداری میداد ومیگفت در سوریه کوردلان حمله ورشدند وحرم حضرت زینب سلام اله علیها در محاصره خود گرفته اند ودفاع از آن وظیفه همه مسلمانان است ومیگفت ما چطور اسم خودرا بسیجی بگذاریم واز ولی امر خود اطاعت نکنیم همینکه  گفتند رهبرو آقادستور دادند من دیگر حرفی نزدم . همیشه سید مهدی به من وهمسر وخواهران سفارش میکرد که در همه حال این خطاب را در زندگی خود بکار ببندید" ( ای زن به تو از زینب اینگونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است ) "

 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه