وصیت نامه
بسم رب الشهداء بعد از شهادت به وحدانیت خداوند(جل جلاله) و به رسالت رسول گرامی اسلام حضرت محمد(صل الله علیه و آله) و به ولایت امیر المومنین علی علیه الـسلام و امامت اولاد معصوم ایشان علیهماسـلام چند جمله ای عرض می کنم: سلام علیکم:اینجانب احمد اعطایی فرزند حبیب الله،عبد گنهکار خدا به خدمت شما وصیت می کنم به شرح ذیل: مامان و آقا جان سلام؛مامان جان ،آقا جان، صبـور باشید و آرام. افتخـار کنید به این هدیه ای که فدای راه رفته اولاد حـضرت رسول کردید. سر بالا بگیرید و فخر بفروشید که نان و لقمه تان،تلاشتان ثمر داده و جان پسر شما فدای این راه شد. دنباله رو و دسـت بوس رهبر انقلاب باشـید و همیشه ارادتمند نسبت به حضرت امام خـامنه ای(مدظله العالی). حـلالم کنید.دست بوستان هستم.مـلتمس دعایتانم.آقا جان، مامان جان،فراموشم نکنید.از دعـای سر نمازتان محرومم نکنید. رفقا و دوستان عزیز سلام؛بعد از شهادتین به وحدانیت خداوند و رسـالت رسول گرامی اسلام و ولایت امیر مومنان و اولاد ایشان و به حقانیت قرآن و بر پایی معاد و سوال و جواب که تمـاما حق اند و وعـده الهی در پیش.شـما را دعوت می کنم به تقوا و ترک معصیت . از شما قبل از همه چیز در خواست دارم ، درخـواستی عاجزانه که مرا حلال کنید و از تقصیرات منِ بنده حقیر خدا بگذرید.از شما دوستان در خــواست دارم اگر حقوقی بر عــهده بنده دارید به وصی من(رضا دانشوری) و یـا بـه خانواده ام رجوع وآن را مطالبه کنید و یا اگر مـقدورتان است،گذشت کنید... بگذریم... از شما می خواهم به جان امام زمانمان مهدی موعـود(عجل الله تعالی علیه) پشت ولایت را خالی نکنید. گـوش به امر رهبر انـقلاب و دنباله رو ایشان ، هر چه امر می کننـد بی چون و چرا بپذیـرید ، کـه والله سعادتتان در همین است . امام عزیزمان فرمودند: پشـتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین حضرت آیت الله امـام خــامنه ای باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست.از هم سبقت بگیرید در ترک معصیت و گناه و در انجام فریض الهی و واجبات .اگر کسی میـانتان با علت یا بدون علـت تفرقه انداخت آگاهـانه یا نا آگاهانه صحبتهایـی کرد که باعـث دوری شما از هم می شود ،با تدبیر و تفکر به جا دفع شر کنید.برایم هیئت و روضه اهل بیت علیهما سلام زیاد برگزار کنید.حلالم کنید. محتاج دعای خیرشمایم... برادر کوچکتان-احمد اعطایی چندخاطره از شهید مدافع حرم احمداعطایی از شهدای یگان فاتحین و فاتح شهرالعیس و تل العیس... احمد کلا در کار خیر بود بیشتر جهیزه یا سعی میکرد برای رفقا همسر خوب معرفی کنه. از اینکار خیلی لذت میبرد... این خاطره از شهید احمد عطایی بر میگرده حدودا به دو سال قبل ,احمد به من زنگ زد خیلی خیلی ناراحت بود گفتم چی شده یادی از پولدارها کردی تیکه کلام بود معمولا به احمد وقتی زنگ میزد میگفتم... گفت یه خانواده هست بخاطر نداشت پول جهزیه آبروی دخترشون داره میره خیلی حالش گرفته بود من رو قسم داد اگه میتونم از کسی مبلغی تهیه کنم البته یک سری از وسایلو خودش از جایی بصورت قسطی هماهنگ کرده بود, من هم گفتم به رفقا میگم, از قضا همان روز با یکی از رفقا درباره همین موضوع صحبت کردم. بنده خدا گفت: من برای سال پدرم که فوت کرده مبلغی کنار گذاشته ام، ولی این مبلغ رو برسون به رفیقت برای جهیزیه صرف کنه... وقتی موضوع رو به احمد گفتم از خوشحالی داشت پر در میاورد. بعد قرار شد من پنج فرش ماشینی نو ردیف کنم .وقتی فرشها هماهنگ شد با احمد تماس گرفتم تا بیاد فرشا رو ببره به یک ساعت نرسید یه بنده خدایی رو فرستاد و فرشهای رو با ماشینش برد... خاطره ای از پدرشهید مدافع حرم حمیدی... هنوز شهیدمون رو تو قبر نگذاشته بودیم که شهید احمداعطایی اومد ورفت توقبر حمید خیلی حالش بد بود التماس میکرد حاج اقا این خاک رو برسر من بریزید که از بچه ها جاموندم .حاج اقا ما شرمنده این بچه هاییم و زار زار گریه میکرد. خیلی براش سخت بود .معلوم بود عاشق شهادته... کی باورش میشه احمددقیقا چند ماه بعد زیر پای شهید حمیدی دفن بشه .همونجایی که ارزو کرده بود... از زبان همرزم مؤذن شهید احمد اعطایی::: خیلی سالار بود. مرد مردا... تو سابقیه دیدیم هی توو تکاپوئه. هی میرفت با یه شهید و جانباز میومد. رسیدم بهش نگاش کردم چشاش پر حرف بود. آخر نتونست تحمل کنه. با اون حال خستش گفت بابا اینا خیلی بی عرضه اند. جنازه هاشون و جانبازاشون موندن تو خط نمیرن بردارن. من رفتم چند تاشونو برگردوندم... با همون حال خسته وقت اذان رسید بدون اینکه از کسی خجالت بکشه با صدای بلند وسط خیابون با اقتدار تمام شروع کرد به اذان گفتن. هر جنازه ایی هم که میومد یجوری جابجاش میکرد که رفیقاش نبیننش. میگفت صورتشو بپوشون کسی نبینه. روحیشونو میبازن...
ثبت دیدگاه