وصیت نامه
وصیتنامه شهید: من در سال 1344 در روستای گرموک در یک خانواده ی فقیر و مستضعف چشم به دنیا گشودم دوران تحصیلات ابتدایی را در همان مدرسه به پایان رساندم پس برای ادامه تحصیل به سمیرم آمدم و در یکی از مدرسه های سمیرم به ادامه ی تحصیل پرداختم و در سال 1363 به سربازی اعزام شدم و مدت چند ماه آموزشی و پس از آموزش به جبهه اعزام شدم و دو الی سه دفعه به خانه آمدم و بعد به جبهه ی حق علیه باطل اعزام شدم. وصیتی به پدرم کرده ام که پدر جان چرا من شهید شدم و زحمات تو را که برای من کشیده بودی و مرا تا سوم راهنمایی با سواد کرده بودی جبران نکردم. پدر جان خیلی زحمت برای من کشیدی خداوند عمری به من نداده که زحمات تو را برطرف سازم و وصیتی به مادرم می کنم که اگر من شهید شدم برای من گریه نکنید و همیشه به یاد من نباشد و مادر چرا که آن زحمات را برای من کشیده بودی زحمات تو را برطرف نکرده ام و چرا خدا عمری به من نداد که خدمتی به شما کرده باشم وصیتی به برادرانم می کنم که همیشه راه من و دیگر شهیدان را ادامه دهند و نگذارند که خون شهیدان به هدر برود و از خواهران مهربانم می خواهم با حجاب باشند، و با حجاب اسلام خود، آمریکا را به لرزه اندازد دوباره وصیتی به برادران عزیزم کرده ام که راه مرا ادامه دهند و برای رضای خدا در راه حق علیه باطل بجنگند و مادر پس آن کسانی که چهار پنج تا شهید می دهند چگونه مادرانی هستند؟ کسی که در راه خدا شهید می شوند مرده نگویید بلکه شهیدان زنده اند و در آن دنیا نزد خدا روزی می خورند و در آخر شماها را به خدا می سپارم و توفیق و موفقیت شما را از خداوند تبارک و تعالی خواستارم.
ثبت دیدگاه