شناسه: 342271

خواب مادر شب تولد شهید

یک شب قبل از تولد حسین خواب دیدم یک هدیه برای من از سقف به پایین آمد، در آن لحظه متوجه حضور یک آقایی روی پله شدم که هدیه را با دستان خود به من داد. وقتی نام او را پرسیدم گفت من امام زمان شما هستم گفت و آقایی هم که هدیه را از بالا تحویل داد امیرالمومنین علی(ع) است؛ این هدیه به شما امانت داده می‌شود، خیلی خوب از او مراقبت کن و سپس او را از تو پس می‌گیریم.

از آن شب به بعد هر زمانی که پسرم به جبهه می‌رفت همه‌اش دلهره داشتم و می‌گفتم این هدیه را به زودی از من می‌گیرند و فکر می‌کردم دیگر هیچ وقت برنمی‌گردد تا اینکه بالاخره در راه دفاع از حرم آل الله به فیض عظیم شهادت نائل شد و خدا را بابت این پیروزی بزرگ شکر می‌کنم.

روزی با چند نفر از دوستانم در مسیری راه می‌رفتیم در آن زمان من روبنده زده بودم، ناگهان آقایی جلوی ما را گرفت و به جمع گفت این خانم یک پسر به دنیا می‌آورد و اسمش را حسین بگذارد، ابتدا من خواستم اسم فرزندم را حسن بگذارم اما بعد از مدتی که او به دنیا آمد به خاطر این ماجرا اسمش را حسین گذاشتم، یکی از خانمهایی که همراه من بود گفت وقتی رویم را برگرداندم تا با او حرف بزنم دیدم ناپدید شد. 

یک مرتبه دیگر نیز خواب دیدم پسرم از دیوار خانه آمد داخل حیاط و حیاط که ابتدا بسیار تاریک بود با آمدن او نورانی و روشن شد و به حسین گفتم این نور چه چیزی است که با خودت همراه آوردی، حسین نیز گفت این نور خدایی است و گفتم چه کار خیری کردی گفت لازم نیست بگویم.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه