شناسه: 342309

خبر شهادت از زبان مادر

وقتی از سلامتی پسرم مطمئن شدم فردایش به چشم پزشک رفتم و زمان برگشت به خانه دیدم دخترم به شدت گریه می‌کند اما هیچ فردی جرأت خبر دادن به من را نداشت زیرا ما دو نفر یک روح در دو بدن بودیم و پسرم اینقدر من را دوست داشت ومنم او را دوست داشتم که اگر اتفاقی برای یکی از ما می‌افتاد دیگری مریض می‌شد.

افراد دیگر خانواده نیز به تدریج به خانه ما آمدند و بعد از گذشت چند ساعت دامادمان به من گفت فکر کنم حسین زخمی شده، در آن موقع فهمیدم که پسرم شهید شده چون حسین اگر زخمی می‌شد به کسی خبر نمی‌داد من نیز گفتم شهادت حق است و انسان باید به رضای خدا راضی باشد. 

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه