وصیتنامه شهید ابراهیم حسن پورکاسب نیا
بسم رب شهداء و صدیقین
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ، بل احیاء عند ربهم یرزقون
گمان مبیرید[مبرید] آنان که در راه خداوند کشته می شوند جزء امواتند ، بلکه زنده اند و در پیش خدا روزی می خورند.
با سلام به امام وامت [امام امت] و رهبر کبیر انقلاب و درود بروان پاک شهیدان انقلاب و شهیدان جنگ تحمیلی کفرعراقی به ایران اسلامی .
همه ما خوب می دانیم که انسان بودنش در این جهان موقتی است و بطور امانت بدین جهان سپرده شده که باز پس گرفته خواهد شد. و بنابراین چه خوب است که هر انسانی با توجه بدین امر سعی کند در این اندک مدت که مهمان این دنیاست کارهای نیک پیشه کند و رستگار باشد و هدف مقدسی داشته باشد. و من هم بعنوان یک انسان متعهد سعی کردم که هدفم را در زندگی فراموش نکنم و البته با توجه به وضعیت و نیاز جامعۀ اسلامی ، بسنده دیدم که موقعیت خوبی است برای رسیدن به هدفم ، و البته چون هدفم چیزی جزء خدمت به جامعه ام و اسلام و مکتبم و آخر امر پیشبرد مکتب و غلبه بر کفار و شهادت نبود ، خدمت مقدس سربازی را هرگز نمی رفتم . همانطور که خیلی ها این راه را برگزیدند و خیلی ها هم از این راه به هدفی که مشابه هدف من بوده رسیده اند و امیدوارم که خداوند گناهان ما را ببخشد و ما را در هدفی که داریم یاری کند . »
در مورد خانواده ام بگویم که من انتظار زیادی از آنان دارم و هر کدامشان چه مادرم ، چه پدرم و یا برادرانم و خواهرم اگر در مرگ من زیاد بگریند چنانکه به سلامتیشان لطمه وارد آورد روح من بسیار ناراحت خواهد شد و آنها را بدن خاطر نخواهم بخشید. امیدوارم که خانواده ام بیشتر در این مورد فکر کنند این راهی بود که خودم انتخاب کردم .
الآن که در حال نوشتن این وصیت نامه هستم اصلا احساس پشیمانی نمی کنم و بالعکس خیلی هم خوشحالم زیرا خودم هم همیشه می گفتم که موقع سربازی و اعزام به جبهۀ من موقعی خواهد شد که لشکر اسلامی ما می خواهد به طرف کربلا پیشروی کند و انشاء الله من جزء اولین کسانی هستم که بارگاه سرور شهیدان امام سوم شیعیان را زیارت خواهم کرد ، که البته راه زیادی هم با این امر نداریم و انشاء الله بعد از حملۀ آینده که من هم در آن شرکت دارم با آن فتح خونین شهر و پاکسازی آن از وجود بعثیان کفار است ، ارتش اسلامی ما به طرف کربلا حرکت خواهد کرد و آن را از لوث وجود کفار حاکم بر کشور برادر عراق پاک خواهد کرد.
در مورد وسایلم در آخر وصیتنامه ام بنویسم که البته من آدم پولداری نیستم و همانطور که خانواده ام نیست بلکه فرزند یک خانوادۀ متوسط هستم ، ولی از خانواده ام تقاضا دارم که هر چند ریالی که دارم برایم نماز و روزۀ قضا خریداری نمایند و مقدار لباسی که دارم اگر مورد لزوم فقرا بود به آنان ببخشند. اگر چیزهایی دیگر هم دارم که فعلًا یادم نیست هر چه هستند خودتان فکری در موردش بکنید (مثل وسایلی که در اینجا دارم البته اگر بدستتان رسید). البته می دانم که مادرم حتماً دلش می خواهد بعضی از وسایل مرا بعنوان یادگاری نگه دارد که اشکالی ندارد ، البته اگر قول بدهد با دیدن آنها گریه و زاری نکند. این مسائلی که در چند خط بالا نوشتم در صورتی است که ارتش خرج کفن و دفن مرا تأمین کند . در غیر این صورت سعی کنید که به مقدار پول پس انداز و با فروش وسایلم مخارج کفن و دفن مرا تأمین کنید تا به خودتان ضرری وارد نیاید .
هر چه مکان دفن ساده تر باشد بهتر است و اگر برای خانواده ام امکان باشد مرا در کنار قبر خواهرم دفن کنید.
ثبت دیدگاه