شناسه: 343763

وصیتنامه شهید ابوالفضل محمدی بخشی

اى انسان هایى كه مأمور دفن من هستید به نداى من گوش فرا دهید. پس از مرگ من تابوت مرا سیاه بپوشانید تا همه بدانند هر چه تاریكى در این دنیا بوده، كشیده ام و عكس یارم را در جلوى آن نصب نمایید تا بفهمد هنوز هم دوستش دارم.
زندگى چیست؟ بازى شطرنجى است كه انسان ها همه هر لحظه اى كیش به دم آخر نرسیده، مات مى شوند. زندگى چیست؟
این خط نوشتم در قلب روزگار
كه خود نمانم، خط بماند یادگار
یادگارى از دل شكسته اى كه هیچ گونه امیدى به زندگانى ندارد ولى محبت دوستان او را به زندگى وا مى دارد.
مادر من! از روى گل تو شرمنده ام و به همین خاطر دوست دارم گمنام بمیرم.
مادر!
مادرجان! قلبم به یاد تو مى تپد، نگاهم تو را مى جوید. محبوبم! هنگامى كه زندگیم به شب هاى تیره و تار شباهت داشت، هنگامى كه مرگ را در میان صحنه خون و نبرد از دریچه دیدگانم به خود نزدیك مى یافتم، یاد تو در آسمان تیره و ظلمانى وجودم طلوع كرد و در افق مقدس یاد تو زندگى از دست رفته ام را بازیافتم. آرى مادرم! نگاه تو، آغوش تو، یاد تو هر كدام رشته عمرم را به دست گرفته و به زندگیم حلاوت و شیرینى نوید مى بخشد.
مادرجان! اگر بدنم این لاشه فقر را با تیغ عشق قطعه كنند، شب و روزم بر پاى دیوار قبرستان نشینم و خاك سهم ناك غربت بر فرقم نشیند، باز تو را فراموش نخواهم كرد.
كسى كه همیشه به یاد توست فرزند گرامیت،
ابوالفضل محمدی بخشى

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه