وصیتنامه شهید احمد الفتی اول
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحیم
«ان الله يحب الذين يقاتلون فی سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص»
مهمتر از مرگ، تفكر پيرامون آن است؛ چرا كه بايد از لحظهای سخن گفت كه ديگر خود انسان در اين دنيا نيست و پرونده آدمی تكميل شده كه: «و عندنا كتاب حفيظ»
وصيت كردن افرادی چون من، بسيار مشكل است؛ زيرا كثرت گناهان و شدت وابستگی به دنيا، سخت مرا غافل و سرگرم دنيا نموده است كه «الهاكم التكاثر».
سال ها قبل، مطابق عرف معمول به مناسبتی وصيت نامهای تنظيم كردم اما اكنون با فزونی نسبی آگاهی روزها و ماه هاست كه برای تهيه وصيتی آگاهانه میكوشم، اما نيرويی بيرونی احياناً درونی مانع كارم میشود، ولی از آنجا كه هر مسلمانی بايد قبل از رفتن وصيتنامهای تنظيم و بنا بر قولی آن را هر شب زير سر داشته باشد اكنون آخرين سخنانم را با اهل دنيا و اولين سخنانم را با خداوند رحمان، شروع میكنم و از اول در اين كار طلب كمك دارم.
الحمدالله رب العالمين؛ حمد و سپاس فراوان بر خداوندی كه خالق و مربی عالم است (توحيد).
درود و تحيت بر رسولان معظم الهی و كتبشان و مخصوصاً بر خاتم انبياء و كتاب او (نبوت).
سلام بر 12 امام معصوم، به خصوص بر دوازدهمين امام، اميد بشريت مظلوم، و درودی بی حد بر امام امت خمينی، و رهروان او (امامت).
و با اعتقاد قلبی به روز معاد (روز پاداش و عذاب) و عدالت حقه الهی (5 اصل) و با قبول و تقيه فروعات هشتگانه دين و اعتقاد در اين راه، از مرجعيت شيعه، و در اين عصر پيروی از امام خمينی، و در يك كلام پذيرش اسلام به عنوان دين فطری و مصلح «الاسلام يعلوا و لايعلی عليه»
دوستان! انسان بنا بر خواست خدا و برای عبادت او، روزی پا به عرصه جهان مینهد و بنا بر همان مشيت، پس از پايان كار برای بررسی وضعش به سوی خدا باز میگردد كه «انا لله و انا اليه راجعون». اكنون پس از سال ها انتظار و تحمل درد فراق، بازگشت بندهای حقير بسيار نزديك شده و سرگردانی او رو به اتمام است.
هر كس كه دور ماند از اصل خويش بـاز جـويـد روزگـار وصـل خـويـش
از طرفی بسيار علاقه به ماندن، و سپس اصلاح امت، و آرزوی ظهور، و خدمت در دولت «امام زمان (عج)» را دارم تا ناظر وعده الهی باشم كه فرمود: «ما اراده كرديم تا بر مستضعفان منت نهيم و آنان را امامان و وارثان زمين قرار دهيم» و از طرفی ديگر علاقه به بازگشت، چرا كه :
هر كس كه تو را شناخت جان را چه كند فـرزنـد و عـيـال و خـانـمـان را چـه كـنـد
ديـوانـه كـنـی هـر دو جـهـانـش بـخـشـی ديـوانـه ی تـو هـر دو جـهـان را چـه كـند
مـرغ بـاغ مـلـكـوتـم، نـيـم از عــالـم خـاک چند روزی قفسی ساخته انـد از بـدنم
و يا به قول خداوند كه فرموده: «آن كس كه مرا طلب كند میيابد، آن كس كه مرا يافت میشناسد، آن كس كه مرا شناخت دوستم میدارد، آن كس كه دوست داشت به من عشق میورزد ، آن كس كه به من عشق ورزد من نيز به او عشق میورزم، آن كس كه به او عشق ورزيدم میكشم او را، و من خود ديه او خواهم بود».
يا به قول امام عدل، علی (ع) كه فرمود: «من به مرگ و شهادت و لقای خدا بسيار مشتاقم».
از امام پنجم منقول است كه فرمود: خداوند امام حسين (ع) را بين پيروزی بر دشمن، و شهادت مخير نمود و امام دومی را برگزيدند، و ما پيروان آن امام عاشق نيز دومين راه را بر میگزينيم. البته نه از بيم جهنم و آتش، همچون بردگان، و نه از طمع بهشت و مطعومات و مشروبات و منكوبات آن همچون سوداگران، بلكه تنها به خاطر خدا و علاقه او به راه حسين (ع) (جهاد) اين مسير را میپيمائيم كه خداوند فرمود: «روندگان اين راه را دوست میدارم».
و در اين راه نه دنيا خواهم نه عقبی، بلكه جمال مولا و لقای يار در نظر است همانطور كه شاعر گفت :
ای خوشا با فرق خونين در لقای يار رفتن سر جدا، پيكر جدا در محفل دلدار رفتن
ولی اين راه بسيار مشكل است، اسارت، شهادت، محروميت، اين راه است، اما چون هدف رضايت خالق است بسيار آسان میگردد. من بسيار علاقه دارم كه با پيكر آلوده به گناهم، در زير چرخ تانك ها له گردم تا ناخالصیام جدا شده و با روی سفيد به درگاه الهی بروم، تا طعم قطعه قطعه شدن بدن های مطهر مجاهدان عاشورا را در زير سم اسبان احساس كنم يا بر روی مين روم و پيكرم متلاشی شده و خاكستر گردد و هيچ اثری از من باقی نماند تا ياد شهيدان گمنام را در طول تاريخ توحيد، زنده كنم، يا پيكرم در برخورد با دشمن مثله شده و مجروح و معلول، سال ها در بستر درد، با مرگ گفتگو كنم و درد شديد جراحت را چون عسل بچشم و تسبيح به دست گيرم و فقط حمد خدا گويم و سپاس وی كنم تا بر مجروحان و معلولان، الگوی مقاومت و صبر باشم؛ چرا كه: «ان الله مع الصابرين».
يا به دست حكام ظلم عراقی به اسارت روم تا در ديار كفر بدنم زير شكنجهها خرد گردد تا ياد زندان «امام هفتم (ع)» در بغداد و اسارت «حضرت زينب (س)» و يارانش را در كربلا زنده كنم و در رنج و درد ناشی از اذيت دژخيمان، در سلول های بغدادی، شكر خدا كنم و به قولی حسرت شنيدن یک آه را نيز بر دلشان بگذارم، دل آن جانيان را به درد آورم و تبرای خويش را از آنان اعلام نمايم، به هر حال منتظر هر حادثه هستم كه «الخير فی ما وقع ».
ولی نمیدانم كه چگونه است كه بين همه اين حالات، عشق رفتن به سوی ديار عاشقان، لحظهای از سرم بيرون نمیرود و ياد ياران ديروز و مهاجران و شهيدان امروز از ذهنم جدا نمیشود.
تا آنجا كه اين شعر زمزمه من گشته است:
ياران همه سوی مرگ رفتند بشتاب كه تا ز ره نمانيم ای شمع سپيده در دل صبح برخيز نماز خون بخوانيم
و هرگاه كه درد مفارقت و مهاجرت دوستان بسيار آزارم میدهد با اين دعا (دوا) خود را مداوا میكنم كه «نحن ان شاء الله بهم لاحقون» كه خدايا مرا نيز به قافله خونين متصل كن و به مشهد (شهادت) خويش بخوان.
خدايا، شهادت در راهت را نصيبم گردان.
اما شهادت لحظهای، شهادت واقعی نيست، خدايا، شهادتی را میطلبم كه هر لحظه آماده باشم كه مالم، جانم و موقعيتم و هر چه كه بدان وابستگی دارم با خلوص و بیريا تقديمت كنم كه اين شهادت آگاهانه است.
خدايا، سخت از دنيا سير گشتهام و دلشكسته و خاضعانه منتظر روز موعودم، و از تو می خواهم که آن روز را نزديك بفرما.
خدايا، از تو هيچ نمیخواهم از مال و مقام و مكان و مأكول سخن نمیگويم. تنها لقای تو را طلب میكنم، خدايا حسرت نظارت رخ خود كه عالي ترين مرتبه عرفان است را بر دلم باقی مگذار.
خدايا، در اين تقاضاها بسيار جسارت به خرج دادم؛ چرا كه مراتب فوق مختص به اولياءالله است و من عاصی و سركش، تنها به شوق رحمتت و مغفرتت اين گونه با تو سخن میگويم. در لحظه تفكر، گاه جايگاه خويش را در عمق دوزخ میبينم (خوف) و گاه به ياد رحمتت میافتم، بسيار خوشحال میگردم، ولی باز به علت كثرت گناه و ذنوب طرف اول (خوف) غالب شده و رو به مأيوسيت میروم، اما از آنجا كه يأس از جنود شيطان است و جهاد، دری از درهای بهشت است مسرور شده و موازنه برقرار میگردد و آرام میگيرم چرا كه: «الا بذكر الله تطمئن القلوب» كه تنها ياد خدا (راه خدا) باعث آرامش میشود و به واسطه اين كه جهاد يكی از بالاترين عبادات است چهره هولناك مرگ در ذهنم به صورت دوستی دوست داشتنی ترسيم میشود كه تنها از او بيم ندارم بلكه مانند انسان تشنه، در به در دنبالش میگردم تا با شهد شهادت سيرم كند.
من برای رسيدن به مشهد خونين خويش لحظه شماری میكنم و در پی كشف اسماء الحسنی و صفات حقه ی مطهره ذات او هستم كه اين درجه از عرفان شهودی، فقط با لقای الهی حاصل میگردد. من برای رفتن به جبهه مقدس جهاد آزادی بخش، كه متضمن ايمان مستضعفين است لحظه شماری میكنم. من برای بيرون كردن سپاه كفر و بعثيان از تربت مطهر حسين (ع)، و سپس مركز تهيه وحی الهی لحظهشماری میكنم و و قبل از آن برای جهاد اكبر كه مبارزه سخت و فشرده با خودپرستی و هواهای نفسانی است آماده میشوم تا بيماري های مزمن و مهلك غيبت، تهمت، حسرت، دروغ، دشنام، كينه، چاپلوسی و غرور را مداوا كنم و جامعه اسلامی را در صميميت، ايثار، ايمان، عشق، علم، جهاد، شهادت و عبادت بينيم.
اكنون قبل از آن كه به طور مشخص وصيت خويش را بيان كنم، نخست با حالت تواضع و خضوع از محضر الهی، به واسطه همه گناهان خويش طلب بخشش و گذشت دارم «الهی العفو» و سپس از همه دوستان و آشنايان، همسرم، پدر و مادر خودم، پدر و مادر همسرم و نيز برادر و خواهرم كه مدت مديدی است با آنها مباشر بودم و جز رنج و كدورت خاطر، كاری برايشان نكردهام حلالیت میطلبم و به خواست و اذن خداوند رحيم برای آنان كه اگر مؤمن و مصلح باشند، شفيع خواهيم بود.
خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدی، خمينی را نگهدار
ثبت دیدگاه