وصیتنامه شهید احمد خدایی پیله ورد
به نام خدا
با سلام و درود به پدر و مادرى كه قلبم از براى آنها مىتپد؛ به پدرى كه براى بزرگ كردن من چه زحماتى را متحمل شد و به مادرى كه چه شب هایى به خاطر من بیدار ماند، سخنانم را آغاز می كنم:
پدرجان! از رفتن من ناراحت نباشید چون كه هیچ موقع من نمىخواستم شما را آزار دهم. در طول زندگیم همیشه سعى كردم باعث افتخار خانوادهام باشم.
پدرجان و مادرجان! من در زندگى خود یك آرزو بیشتر نداشتم كه به خواست خدا به آن هم رسیدم و آن دیدن عروسى برادرم محمد بود كه آن را هم دیدم.
محمدجان! به مامان بگو كه اگر می خواهد كه خیال من راحت باشد با عروسش خوب باشد و او را نیازارد، این را به این خاطر مىگویم كه شنیدهام كه میان عروس و مادر شوهر زیاد خوب نیست. ولى محمدجان! به زنداداش بگو كه مامان با آن مادر شوهرها فرق دارد و من می دانم كه مادر من هیچ وقت عروسش را اذیت نمىكند.
محمدجان! اگر سعادت داشتیم و توانستیم كه به امید خدا بچههاى شما را مىبینیم ولى اگر ندیدم محمدجان! تا می توانى در تربیت آنها بكوش و سعى كن كه بچههایت به داشتن پدر و مادرى مثل شما افتخار كنند. محمدجان! به نظر من هر خوبى كه از بچه كسى سر بزند این دلیل بر خوبى پدر و مادرش است. محمدجان! به خواهرهایم هم این را بگو چرا كه این جامعه ما به انسان هاى پاك و از خود گذشته احتیاج دارد.
در خاتمه سلامتى و خوشبختى همگىیتان را آرزومندم.
دوستدار همگى شما احمد خدایى
ثبت دیدگاه