شناسه: 345185

وصیتنامه شهید اسماعیل نامنی

بسم رب الشهداء و الصدیقین انا لله و انا الیه راجعون. و ما لكم لا تقاتلون فى سبیل الله... . و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولكن لا تشعرون. پروردگار! تو را سپاس و ستایش مى‌گویم كه اینك به یاد تو و براى تو قلم بر كاغذ روانه مى‌كنم، تا نهایت اوج عبودیت خویش را به محضر ربوبیت عرض كنم. سپاس و ستایش بى‌حد تو را كه اینك پس از آفرینش انسان ها قدرت انتخاب را به آنان عنایت فرمودى تا خویشتن راه خویش برگزیند. ایزدا! تو را سپاس مى‌گویم كه در بهترین مكان ها و زمان ها، ساعات رفتن به خط مقدم، ساعتى كه باید سرب مذاب بر سر بعثیون از خدا بى‌خبر ریخت تا جانمایه شهیدانمان هدر نرود، قرارم دادى. الها! تو را سپاس مى‌گویم كه مرا در (لقد خلق الانسان فى كبد) آفریدى و آن گاه پس از رشد و شناختم طریق (یجاهدون فى سبیل الله) را نشانم دادى و آن گاه خود را آماده دیدم تا به نداى (انا لله و انا الیه راجعون) تو لبیك بگویم و اگر مرا لایق دانستى مقامم را در عقبایت، مقام (رضى الله عنهم و رضوا عنه) قرار دهى. با سپاس و درود فراوان بر آخرین ذخیره الهى در زمین، مهدى موعود (عجل الله فرجه) و فرزند پاكش روح الله و تمامى رزمندگان قهرمانى كه حماسه آفریدند و با خون خویش حقانیت جمهورى اسلامى و انقلاب را امضاء نمودند. سلام و رحمت خداوند به روان پاك شهداى در خون تپان، آنان كه از همه چیز خویش گذشتند تا همه چیز به وجود آورند، آنان كه بقاء خویش را در فناء خویش و حیات خویش را در ممات خویش دیدند، شمع اصحاب شدند تا روشنگر راه آیندگان باشند و با سلام به شما خانواده گرامى كه اینك تن پوشى از صبر و توانایى را بر تن كرده‌اید و در فراق فرزند جگر گوشه خویش همچون كوه استوارید. سلام بر شما پدرم كه با شناخت وجودت كه سابقه نوزده سال خون دل خوردن را برایم داشته‌اى، حسین گونه به تماشایت نشسته‌ام و اما تو اى مادرم! اى غم پرورم! چه سختی ها كه برایم نكشیدى، چه روزها و شب ها در حالى كه مریض بودى و كسالت، وجودت را فرا گرفته بود ولى به پاس فرزندت فداكارى مى‌كردى و در انتظار بودى كه روزى خلعت دامادى را بر تنم بپوشانى ولى مادرجان! اینك بدان كه سنگرم حجله گاهم شد، اسلحه عروسم شد و رگبار گلوله‌ها نقل عروسى و عقد مجلس عیشم. حسین پسر فاطمه، او كه همه بر این سامان، براى زیارتش تاب و توان خود را از دست داده‌ایم در وجودش ذوب شده‌ایم. مادرجان! امیدوارم كه خطاها و لغزش هاى مرا به چشم بزرگوارى مادریت ببخشى و مرا حلال كنى و اگر این فوز عظمى نصیبم شد، اشك نریزى كه دشمنان اسلام شاد شوند. مادرجان! هنگامى كه مى‌خواستید جنازه‌ام را بردارید و به ابا عبدالله بسپارید، دست هایم را باز بگذارید چرا كه مى‌خواهم عصیانم را بر دشمنان قرآن نشان دهم، مشت هایم را گره كرده تا مشت بر دهان تمامى یاوه گویان و مرگ بر آمریكایم را بکوبم، چشم هایم را باز بگذارید تا نگویند بدون شناخت و كوركورانه این راه را انتخاب كرده. آرى پدر جان! اگر كسى به تو تسلیت گفت نپذیر بلكه بگو فرزندم گفته است كه تبریك بگویید و اما تو اى برادر عزیزم مهدى! (شهید مهدى چند روز بعد از شهادت جعفر به ایشان پیوست و شربت شیرین شهادت را نوشید.) گرچه نمى دانم كه آیا از جبهه برگشته‌اى یا نه ولى مهدى جان! امیدوارم كه اگر شهید شدم تداوم‌گر راه سرخى باشى كه شهیدان پیموده‌اند، پیرو آنها باش كه به دنیا و آنچه در آن بود (نه) گفتند. چرا كه مى‌دانستند مكتبشان با (نه) شروع شده است. تداوم‌گر راهى باش كه با خدا معامله كرده‌اند، جان داده‌اند و بهشت خریده‌اند و اگر هم در دانشگاه جبهه هستید امیدوارم كه درس ایثار و جهاد و شهادت را تا آخرین درجات آن بپیمایى و بدانى كه امروز ((بهشت را به بها مى‌دهند نه به بهانه)). و اما شما اى دوستان عزیزم! دانشجویان همسنگرم و اى آشنایان و بستگان عزیزم! تنها یك پیام براى شما دارم و آن این كه (امروز باید براى رسیدن به ساحل نجات بر كشتى جهاد سوار شوید) و از همگى حلالیت می طلبم. تا مى‌توانید براى سربلندى اسلام و طول عمر امام امت دعا كنید. ضمناً شما خواهران عزیزم! بدانید كه امروز جهاد شما حفظ سنگر حجابتان مى‌باشد كه كوبنده‌ترین ضربه‌ها بر پیكر جهانخواران مى‌باشد. و تو اى برادر عزیزم كاظم! تا مى‌توانى درس بخوان و به سلاح و صلاح مجهز شو تا بتوانى در آینده پیرو راه خونین برادرت باشى و بدانید اینك كه در گوشه خیمه و سنگر خویش در بیابان هاى خونبار دزفول نشسته‌ام و وصیت نامه خویش را مى‌نویسم و با عشق به حسین و رسیدن به معبود مى‌گویم كه بزرگترین افتخارم این بود كه در عصرى زندگى كردم كه رهبرى همچون امام خمینى را دارا مى‌باشد. از این كه وقت شما را مى‌گیرم، مرا مى‌بخشید چرا که ساعاتى بیش تا رفتن به خط مقدم و انجام عملیات نمانده است.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه