وصیتنامه شهید اسماعیل علائی فر
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدای بزرگ و درهم کوبنده طاغوت و طاغوتیان. این وصیت نامه ای است که من در سربازخانه نوشتم. روزی که به سربازخانه رفتم از خدای متعال خواستم که تا خون در رگم هست از مملکتم و از دینم و از رهبرم امام خمینی دفاع کنم. من می دانستم که شهادت از بهترین چیزها در نزد خداوند است. تا مدتی که در سربازی بودم از خداوند متعال می خواستم که به تنها آرزویم که شهادت است که یکی از نعمت های الهی است برخوردار شوم. همیشه فکر می کردم که خدایا می شود که روزی آید که شهادت هم نصیب من بشود که خدمتی به رهبرم امام خمینی و ملت ایران کرده باشم. همیشه در این فکر بودم ولی صبر می کردم و می گفتم: خدایا! رضایم به رضای تو. ولی پدر من! اگر به شهادت رسیدم شما ناراحت نباشید چون شهادت از آن ما ملت است و اسلام است که درختش را با خون آبیاری کرده اند و می کنند. خواهرانم و مادربزرگم و پدر بهتر از جانم! اگر روزی خبر شهادت من را آوردند از شما خواهش می کنم ناراحت نباشید چون رهبر ما امام خمینی همیشه در سخنانشان می گویند شهادت از آن ماست من هم اگر به شهادت رسیدم خدای بزرگ را شکر می کنم که برای مملکت، آب، خاکم، ناموسم و دینم که اسلام است و افتخار می کنم. خواهر کوچکم زهراجان و خواهر عزیزم لعیا و خواهران عزیزم صفیه خانم و ربابه جان! عزیز بهتر از مادرم، مادربزرگم! خواهشمندم اگر این نامه بدست شما افتاد تا من به شهادت نرسیدم این نامه را به پدر عزیزم ندهید چون پدر من از زندگی همین یک پسر را دارد. خواهران عزیزم! از شما خواهش می کنم باز هم به شما تذکر می دهم تا من شهید نشدم نامه را به پدرم ندهید. پدرم! راستی یادم آمد که اگر حجله شهادت مرا گذاشتند فکر کن که حجله شب عروسی من است؛ هیچ ناراحت مباش. بیشتر از این وقت نداشتم. قربان شما اسماعیل علائی فر، سرباز وظیفه
ثبت دیدگاه