وصیتنامه شهید اسماعیل قربانیان
بسم الله الرحمن الرحیم ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون « مپندارید آنانى كه در راه خدا كشته شده اند مردهاند بلكه زنده اند و در نزد خداى خویش روزى مى خورند » اینجانب اسماعیل قربانیان فرزند موسى كه در تاریخ 18 آذربه خدمت سربازى اعزام شدم و پس از سه ماه آموزش هم اكنون عازم جبهه هاى نبرد مى باشم چند كلمه اى با پدر و مادر و خانواده گرامیم صحبت دارم. سلام بر مادر گرامى ارجمندم كه برایم زحمتها كشید و مرا به اینجا رساند و شبها بیدارى كشید و شب را روز كرد و تا سحر بر سر گهواره من مى نشست و سختیهاى زیادى برایم كشید ولى من تاكنون قدر او را ندانستم و رنجها و شدائد زیادى را بر او روا داشتم و من هم اكنون كه عازم جبهه مى باشم و مى دانم كه این جنگ كشته و زخمى و مفقودالاثر دارد بنابراین وظیفه خود دانستم كه از پدر و مادر گرامیم خداحافظى كنم و از آنان مى خواهم كه مرا حلال كنند و هم اكنون كه این نامه را مى نویسم اشك از چشمانم جارى مى باشد زیرا مى دانم كه دیگر شما را نخواهم دید و تا آخر عمر شما از دیده من پنهان مى باشید و درود بر پدر گرامیم كه مشقتها و رنجها برایم كشید و من وقتى دستهاى پینه زده او را مى بینم اشك را چشمانم جارى مى شود زیرا قدر پدر را نشناختم. و وقتى كه مى بینم عمرم دیگر بسر رسیده و مى دانم كه چشم از جهان خواهم بست و از خدا مى خواهم به پدر و مادرم صبر و بردبارى عطاء فرمایند و از خدا مى خواهم كه اگر شهید شدم حداقل جسدم را به پدر و مادرم باز گرداند و من وقتى كه كوچكیم را به یاد مى آورم و به یاد مى آورم كه پدر و مادرم مرا به مدرسه فرستادند و با رنجهاى خود مرا به مدرسه فرستادند تا دیپلم بگیرم ولى افسوس كه چیزى نشدم و هم اكنون افسوس مى خورم و بر گذشته خود پشیمان هستم و مى دانم كه كار از كار گذشته است. سلام بر برادرانم كه یك برادر خوب براى آنان نبودم بلكه همیشه آنان را به درد سر مى انداختم و امیدوارم كه مرا ببخشند و مرا حلال كنند و از آنان مى خواهم كه اگر حادثه اى براى من پیش آمد صبر و بردبارى را پیشه كنند و همیشه بیاد من باشند و از خواهرانم مى خواهم كه مرا حلال كنند و من همیشه برایشان آرزوى پیروزى و موفقیت را آرزو مى كنم و من خوشحال بودم كه در جشن عروسیهاى برادران و خواهرانم شركت كنم ولى افسوس كه دیگر مرگ فرصت آن را به من نمى دهد و هر لحظه امكان حادثه اى مى باشد. سلام بر خواهرزاده هایم مهدى و رضا و هم اكنون كه اینها را ترك مى كنم خون دلم را فرا گرفته زیرا من این قدر به مهدیم علاقه دارم كه ترك كردنش برایم دردآور مى باشد و من آنقدر با آن انس گرفته ام كه اگر بگویند سرم را فداى او كنم خواهم كرد و از شما مى خواهم كه از آنها بخوبى مواظبت كنید زیرا اگر من شهید شدم مهدى خوبم جایم را در دل شما پر خواهد كرد و من هم اكنون كه آنها را ترك مى كنم آنقدر ناراحت هستم كه اشك مانند بهاران از چشمانم جارى مى باشد در پایان از شما پدر و مادرم مى خواهم مرا حلال كنید و به بزرگیتان مرا ببخشید. « این چند بیت شعر را تقدیم مادر گرامى ارجمندم و زحمت كشیده ام مى كنم. » « خداحافظ » كسى كه ناز مرا مى كشید مادر بود. كنار بستر بیماریم تا به صبح نمى آرمید. مادر بود. كسى كه حرف مرا مى كشید مادر بود. به روزگار جوانى كسى كه قامت او خم گردید. مادر بود. كسى كه گنج به دستم سپرد پدر بود. غرض كسى كه زدنیا و آرزوهایش براى خاطر من دل گریز بود. مادر بود. كسى كه رنج به پایم كشید مادر بود. كشید رنج زآغاز زندگى تا مرد كسى كه خیر زعمرش ندید. مادر بود. كسى كه شیره جانى مىمكید من بودم. كسى كه روح به تن مى دمید مادر بود. كسى كه در دل شب از صداى گریه من سپندبار از جا مى جهید مادر بود. كسى كه در غم اندوه در پریشانى به دردهاى دلم مىرسید مادر بود. تاریخ 1365/11/08 دیپلم وظیفه اسماعیل قربانیان.
ثبت دیدگاه