شناسه: 345412

وصیتنامه شهید اسماعیل مقصودی مقورتی

سلام مادر و پدر عزیزم؛ امیدوارم كه از این وصیت نامه‌اى كه برایتان مى نویسم ناراحت نشوید و از شما می خواهم كه همیشه ؟؟؟ باشید. مادرجان! از آن شیرى و آن زحمت هایى كه براى من كشیدید خیلى خیلى ممنون هستم و آن شیرى كه به من دادید حلالم كنید. و اما تو پدر مهربانم! از شما هم بى ؟؟؟ تشكر را دارم كه مرا آن چنان تربیت كرده اید. مادرجان! اگر كسانى از من طلبى داشت آنها را بپردازید. مادرجان! من از آن وقت كه به جبهه جنگ رفتم شهادت را انتخاب كردم. مادر و پدر عزیزم! اگر من به یارى خدا شهید شدم براى من گریه و زارى نكنید و فقط و فقط افتخار كنید همان طور كه حضرت زینب افتخار كرد. من هم از این شهادت مانند امام حسین (علیه السلام) افتخار می كنم. امام حسین (علیه السلام) جنگید تا پیروزى را بدست آورد و شربت شهادت را نوشید و یاران امام حسین (علیه السلام) افتخار كردند تا پیروز شدند. مادرجان! بعد از ظهر من و قدرت به پارك ملت رفتیم. قدرت نمى آمد و من به آن گفتم با تو کار دارم و با هم رفتیم. به قدرت گفتم: قدرت جان! من باید چیزى برایت بگویم تو هم قول مردانه بده كه به مادرم و پدرم خبر ندهى. گفت: باشد، قول مردانه می دهم. گفتم: قدرت جان! این آخرین مرتبه است كه با هم هستیم قدرت گفت: چرا؟ مگر چه شده؟ گفتم: هیچى، چهار ماه دیگر مانده است كه سربازى من تمام بشود. من شهادت را انتخاب كردم و اگر خدا مرا بخواهد می روم پیش خدا و خواهش می كنم به مادرم خبر نده و بگذار هر وقت شهید شدم این وصیت نامه بى قابل را به دست مادر و پدرم و برادران و خواهرانم برسان. مادرجان! وقتى من صورت شما را مى بوسیدم شما نفهمیدید چطور شما را بوسیدم. دیگر عرضى ندارم، خداحافظ همه شما، فامیل، همسایه ها و بقیه دوستان. قربان شما اسماعیل مقورتى 1360/02/03

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه