وصیتنامه شهید اکبر ابرام
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام و درود به رهبر عظيم الشان انقلاب اسلامى و سلام بر بت شكن زمان خمينى كبير و سلام بر كفر ستيزان جبهه حق عليه باطل و سلام بر شهيدان به خون غلطيده و سلام بر ادامه دهندگان راه شهيدان و سلام بر جبهه هاى خوزستان بر سرزمينى كه بدون وضو نمى توان بر آن قدم نهاد سلام بر اسيران حزب الله و سلام بر خمپاره اندازها و آرپيجى زنها و سلام بر سلاحهاى سنگين و سلام بر گرد و غبارى كه موقع عمليات بر اثر اصابت گلوله ها و بمبارانها به وجود مى آيد و سلام بر لحظه هاو رشادتها و جوانمرديها و سلام بر هوا برد جان بر كف و در پايان سلام بر پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم كه اميدوارم زحمات خود را بر من حلال گردانند تا اگر به فيض شهادت كه صد درصد در اين عمليات نصيب من خواهد شد ناراحتى روحى ناشته باشم و روحم آزرده نباشد خوب پدر جان و مادر عزيزم وبرادرانم و خواهرانم از اينكه در اين چندين سال زندگى در يك خانواده محروم برايم زحمتهاى بسيار متحمل شده ايد تشكر مى كنم وميدانم كه ديگر زنده بر نخواهم گشت تا بلكه زحمتهاى شما را جبران نمايم ولى به هر حال من را ببخشيد.
خوب بنده كه افسر هوابرد هستم شغلم در اين عمليات افسر ديده بان مى باشم و با هليكوپتر به پشت دشمن هليبرد مى شوم اميدوارم كه اين عمليات در درجه اول با پيروزى هر چه تمامتر به نفع ملت مسلمان و تمام رزمندگان خاتمه يابد چون اين عمليات سرنوشت شش سال جنگ را معلوم خواهد كرد.
ولى بنده در اين عمليات وظيفه مهمى را قبول كرده ام و به اميد پيروزى وارد عمليات مى شوم كه دشمن را شكست بدهيم و هدفها را كه از قبل پيش بينى شده به تصرف خود در آوريم و تمامى رزمندگان بتوانند به آغوشهاى گرم خانواده خود باز گردند و ايام عيد را در نزد خانواده خود باشند و خودم نيز در درجه اول همين آرزو را دارم ولى عمليات احتياج به خونها و رشادتها و از جان گذشتگى ها دارد تا در عمليات از جان گذشتگى نباشد پيروزى نيست.
خوب باز هم سخنى با پدرم، پدر جان از اينكه نتوانستم زحمتهايى را كه عرض چند سال زندگيم براى من كشيده ايد جبران كنم مرا ببخشيد و موقعى كه خبر به شما دادند كه فرزندتان شهيد شده هيچ ناراحت نباشيد و به خاطر فرزند خود اشك نريزيد چون اين دنيا محل گذر است و بايد همگى برويم دير يا زود و هر چه بهتر كه انسان در راه دفاع از ناموس و مملكت و دين خود جان خودرا تسليم كند.
پدر جان روزى كه اين لباس مقدس را پوشيدم سوگند ياد كرده ام كه به مملكت ايران زمين و ملت عزيزش و به اسلام و قرآن در هر زمان و مكان كه احتياج باشد كمك كنم و جان خود را در اين راه فدا كنم بدانيد كه چشم بسته پاى به اين راه ننهادم و با چشمى بينا به انتهاى اين راه نگاه كردم و انتهاى آن همان شهادت است كه از قبل برايم آشكار بوده خوب سخنى چند با برادران ارتشى ميهن برادران عزيز شما كه اين لباس مقدس سربازى را بتن كرده ايد و در هر زمان بكوشيد كه پيروزى از آن ملت ايران است برادران ملت ايران راه خود را انتخاب كرده و در اين راه ثابت قدم و استوار است ولى ما كه اين لباس را به تن كرده و عضو كوچكى از اين جامعه حساب مى شويم خواه ناخواه بايد راه آنها را ادامه بدهيم به برادرانم قاسم كه يك ارتشى هست به عنوان يك برادر كوچكتر از او مى خواهم كه از دست من هيچگونه ناراحتى نداشته باشد و راهى را كه خودش انتخاب كرده ادامه بدهد، خوب در پايان از همشهريان عزيزم مى خواهم كه همگى مرا حلال نمايند چون انسان جايز الخطاست و در بعضى مواقع خطايى از ما سرزده ما را به بزرگى خودتان ببخشيد.
خوب پدر جان من را در گلزار شهداء ميمه دفن نماييد اگر جنازه من به دستتان رسيد و اگر هم جنازه من بدست شما نرسيد مانند شهيد مصطفى شعبان مشخصات من را روى سنگى نوشته و در محل گلزار شهدا نصب نماييد بنده در پايان از تمامى افراديكه در تشيع جنازه من شركت خواهند كرد سپاسگذارى مى كنمو از مرتضى ناديان (نوحه خوان) و آقا هاشم موسوى زاده و ديگر برادران مى خواهم كه براى تشيع جنازه و مراسم نوحه خوانى و روضه خوانى كنند.
در پايان از تمامى همشهريان عزيز سپاسگزارم و اميدوارم تا آنجاييكه در توان دارم در اين عمليات انتقام شهدا ميمه را بگيرم انشا الله.
1363/12/24
ثبت دیدگاه