شناسه: 345574

وصیت نامه شهید سید جعفر آقائی میبدی

بسم الله الرحمن الرحیم «یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم یومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم » «« سوره صف آیات 12-11-10 »» سلام بر مهدی منجی انسانها و سلام بر نائب بر حقش خمینی، این بت شکن زمان و این طرح شکن زمان . . . در این لحظه که به جبهه می روم و لباس رزم را می پوشم و پای در چکمه می کنم و حربه را در دست می گیرم و قلب دشمن را نشانه می روم و ترکش خمپاره را می خورم نه به خاطر کینه و انتقام بلکه برای زنده کردن دینم و آری گفتن به هل من ناصر ینصرنی امامم است. در این حال از خدای یگانه می خواهم که استقامت و شجاعت یک سرباز امام زمان ( عج ) به من و تمام رزمندگان بدهد تا بتوانم در این جبهه نور و ظلمت یک قدمی برای اسلام برداشته باشم. خدایا ! از تو می خواهم که قدرت صبر به تمام خانواده های شهدا، مادرم و خواهرانم و برادرانم عنایت کنی تا همانگونه که من از سر شوق به این راه می روم و خوشحال هستم آنها هم همین طوری باشند. مادر ! سلام. مرا ببخش، میدانم که چقدر زحمت من کشیدی در این دنیا که نتوانستم جبران کنم ولی انشاالله در آن دنیا . . . مادر از شما می خواهم در این موقع که خبر شهادت من به گوشت رسید مانند آن برادر عزیزم سید قاسم مرا آزرده نکنی، نمی گویم دلت نسوزد، البته لازمه علاقه دل سوختن و اشک ریختن است. حضرت محمد ( ص ) خاتم النبیین وقتی فرزندش از دنیا می رود دلش می سوزد و اشک می ریزد.امام خمینی: « گریه کردن بر شهید زنده نگه داشتن نهضت است. بچه ها و جوانهای ما خیال نکنند مسئله ملت گریه است، این را دیگران به شما القا کرده اند. اینها از همین گریه ها می ترسند و این گریه ای است که گریه بر مظلوم است، فریاد مقابل ظالم است. » اما از شما می خواهم در بین زنها سرت را بالا بگیری چون جوانی را در راه اسلام پرورش دادی و به سوی خدا سوق دادی و این هم بدان مادر جان دادن و جان گرفتن دست خداست. چون یادم است دفعه اول که در جبهه دارخوین بودم، گفتم مزدوران عراقی حمله کردند تا یک متری ما هم آمدند و آن آیه شریفه « و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم لایبصرون » که خواندیم خدا پس وپیش آنها را سد بست و چشمهاشان را پرده افکند در آن لحظه خدا نخواست ولی اگر صلاح بود این دفعه هم می توانست مرا مرده نگه دارد تا در دنیا که هر نفسی می کشم به معصیت و گناه نگهدارد. سلام برادران وخواهرانم! می دانم که دلتان گواهی نمی دهد که شهادت من را بپذیرید ولی این خواست خداست و هیچگونه تردیدی در این راه نباید داشت. سلام بر شما دوستان گرامی که مانند برادر برایم بودید مرا ببخشید چون آن دوستی که باید برای شما باشم نبودم، ولی از شما می خواهم که یک لحظه فکرتان را به کاربیندازید، پیش از انقلاب یادتان است وقتی مجلس روضه خوانی می رفتیم آن روحانی بالای منبر داستان صحرای کربلا می گفت که حسین ( ع ) 72 یاور بیش نداشت و هر چه صدای « هل من ناصر ینصرنی » بلند کرد کسی جواب نداد، که در دلت می گفتی اگر آنزمان بودم می رفتم و چه داغ، ولی حالا بدان که خیلی مهمتر از آنروز است از فرصت استفاده کنید و به این جبهه ها بیایید و انسان مؤمن نباید از مرگ بدش بیاید و از آن وحشت داشته باشد بلکه هر وقت خداوند مرگ او را خواست باید مرگ در آن حالت نعمت بداند. در آخر با شما مردم چند کلمه صحبت دارم: 1ـ بدانید که این انقلاب تا انقلاب حضرت مهدی ( عج ) پا بر جاست نه این که ضعیف نمی شود بلکه هر روز قدرتمندتر هم می شود. 2ـ همیشه پشتیبان روحانیت باشید، در هر کجا و مکان و مخصوصاً در این لحظه که خداوند می خواهد بنده اش را آزمایش کند و یکی دیگر امامم را، امام را چون ما را از منجلاب گناه به درآورد و به اینجا رسانید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته سید جعفر آقایی

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه