وصیتنامه شهید علی بمان شریفی زارچی
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام تو شروع میکنم ای خدا. خدایی که شبهای تاریک و در دل سیاهیهای شب تو را صدازدم و از تو خواستم قدرتی به من بدهی تا بتوانم روزی اگر لیاقتش را داشتم هجرت کنم هجرت به سرزمینهایی که دست دشمنهای اسلام موفق به خون بهترین و پاکترین فرزندان این سرزمین گشته است .
آری خدای من آنقدر ایمان به من بده تا بتوانم مردانگی وشرف را از مردان صدر اسلام چون عمارها ، ابوذرها ، اشترها بیاموزم .
ای رهبرم، ای نورچشمم، ای قوت قلبم، ای خمینی، ای تجسم اسلام راستین عصر ما، سوگند به هر کلامت که پیامآور آزادی و آزادیهاست سوگند به اشک پاکی که در نیمههای شب درآنسکوت جماران از چشمان پاکت جاری میشود. سوگند به آن نالههای نیمه شبت که قلب هرمسلمانی را به درد میآورد با تو پیمان میبندم پیمانی بزرگ که چون حمزه با محمد(ص) بست که تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون از دستآوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی دفاعکنم سوگند به همان خون پاکی که ریخته شده شهید سوگند به همان اشکهایی که از چشمان مادران فرزند از دست داده که درس مقاومت از زینب (علیهالسلام)آموختهاند اگر دشمن تکه تکهام کند و هر تکهام را به طرفی پرتاب کند و خون سرخم را در دشت جاری کند باز هم قطره قطره خونم ندای تو را سرمیدهد (خمینی-خمینی)
و اما پدر و مادرعزیزم سخنی چند با شما میگویم میدانم که دشواریها وفداکاریهایزیادیکردهاید که مرا به این سن و سال رساندید بر خود ببالید و افتخار کنید که چنین فرزندی داشتید که توانست به سهم خودش خون ناچیزش را تقدیم اسلام عزیز کند . آری شما آگاه و خدای شما هم آگاه است که من را هم را خودم آگاهانه انتخاب کردم . پدر و مادر عزیز هنگام تشییع جنازه من مبادا گریه کنید که با گریههایتان دشمنان اسلام و انقلاب خونبارمان شاد میشوند فریاد کنید همان فریادی که من و دیگر شهیدان به هنگام شهادت کردیم(الله اکبر- الله اکبر).
الان ساعت .1 شب روز جمعه مورخ 6/9/.6 که آماده به رفتن به جبهه هستم و امیدوارمکه چند تا از دشمن بکشم بعد خودم شهید شوم.
و اما پیامم برای برادرانم و خواهرم این است که بدانند من آگاهانه در این راه قدم نهادهام و بطور داوطلب به جبهه رفتم چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین و از حسین تا شهدای کربلای جنوب و غرب ایران صدایم میزنند که چیست تورا برای چه نشستهای آخر ما مسلمان هستیم ما درعصری زندگی میکنیم که ظلم سراسر جهان را فراگرفته ماباید خون بدهیم آنقدر کشتهبدهیم آنقدر فداکاری کنیم تا اسلام عزیز با ظهورمهدی(عج) پیروزشود و قسط و عدل الهی در سایه توحید برقرارگردد و ای کاش میلیونها جان داشتم و فدای اسلام وقرآن خدا میکردم.
و تنها حرف من حقیر به برادران و خواهرم و همچنین مردم فداکار این است که اسلام را داشته باشند که درنهایت قرآن را نیز حفظ کردهاند و دست از خط امام برندارند و نیز از روحانیت مبارز دست نکشند که اسلام شکست میخورد و آن وقت است که دوباره زیر سلطه ابرقدرتها میرویم و شماها هرچه میتوانید از نهادهای انقلابی مخصوصا سپاه پاسداران پشتیبانی کنید چون امام از آنها پشتیبانی کرده است .
واما طلب و حسابهایی که دارم مبلغ ..13 تومان طلب رجب زارچی که بندر عباس کار میکردم دارم و مبلغ ...2 تومان طلب رجبعلی شریفی و مبلغ ...18 تومان در بانک ملی شاید هم کمتر باشد درست یادم نیست و مبلغی هم طلب برادرم علیاکبر دارم که خودش میداند فقط شما این پولها را میگیرید و هرچه قدر که لازم شد خرجم کنید و بقیه آن اگر خودتان لازم داشتید برمیدارید و اگر لازم نبود خرج مساجد ، حسینیه و هر راهی که خودتان صلاح میدانید بکنید و فکرهم نمیکنم کسی طلبم داشته باشد که به او بدهید.
در سوسنگرد مبلغ ..5 تومان پول و ساعت دادم به یکی از دوستانم که در گروهان ژاندرمری خدمت میکرد و اسم او هم کاظم دهستانی بچه بافق یزد میباشد.
و همچنین ساک و کیسهام تحویل آنها دادهام. انشاءالله که بدستانمیرسد.
دیگر حرفی ندارم ازهمه برادرانم و خواهرم و فامیلان و دوستان و همسایگان خداحافظی میکنم و همه شمارا به خدا میسپارم.
خداحافظ به امید پیروزی... مرگ بر ضدانقلاب و دشمنان اسلام و مرگ بر صدام یزید کافر ... درود بر امام خمینی رهبر انقلاب مرگ بر دشمنانش.
ثبت دیدگاه