وصیت نامه شهید محمدعلی هوشمندبهابادی
ای آنانکه ایمان آورده اید چه می شود شما را که هرگاه گفته می شود به شما کوچ کنید از برای جنگ. و برای خدا سرگردانی می کنید به سوی زمین. آیا خشنود شده اید به زندگی دنیای بی آخرت، همانا نیست بهره زندگی در آخرت مگر اندک.
به نام خداوند بخشنده مهربان و درهم کوبنده ستمگران
به نام آن خدائی که مرا از نیستی آفرید و دوباره باز می گرداند. اینک شماها را به خاطر خدا و رسول خدا ترک کردم و عازم جبهه جنگ بر علیه کفار می باشم. اما بدانید قلبم با شماست و همواره با شما خواهد بود و موقعی که گلوله های دشمنِ کافر تکه تکه ام می کند باز به یاد شما خواهم بود. اما ما به گفته امام که می گوید اگر کشته شوید پیروزید و اگر بکشید باز هم پیروزید. و این راهی است که امام حسین (ع) در13 قرن پیش پیموده و درس شهادت و شهامت و مردانگی را به انسان ها آموخت.
مادر عزیزم که بعد از خدا مهربان ترین و عزیزترین موجودات در نزد من هستی. پدر گرامی، خواهر فداکارم، برادران عزیزم و همسر مهربانم بدانید من بر اساس رسالت و مسئولیتی که حس نموده بودم در راه الله برای پاسداری و حراست از انقلاب اسلامی ایران که خون بهای هزاران شهید و معلول است به این راه آمده ام و من گام نهادن در این مسیر را یک فریضه می دانم و اما بعد مادرم اگر من شهید شدم برای من گریه نکن و لباس سیاه نپوش. و مانند آن مادرانی که جوان هایشان در راه خدا داده اند و خم به ابرو نیاوردند، چه جوان هائی که من ناخن چیده آن ها نیستم.
پدرم، پدر مهربانم که خدا می داند چقدر تو را دوست می دارم. اما خدا و مکتب اسلام را بیشتر دوست دارم چون هرکس این دو راه نداشته باشد هیچ ندارد. خواهرانم شماها صبر انقلابی داشته باشید و زینب وار مانند حضرت زینب(ع) که با همه رنج و مشقت و عزیزانی را چون حسین (ع) و ابوالفضل و دیگر عزیزان از دست می دهد در شام در برابر یزید به پا می خیزد و چنان سخنرانی می کند که تمام مردمی که در مجلس یزید بودند. می گویند این بانو کیست که با این شجاعت و شهامت سخن می گوید و پیام حسین را به مردم آن دیار می رساند، و اما تو همسرم، مبادا گریه کنی که دوستان ما ناراحت و دشمنان اسلام خوشحال می شوند و خوشحال باش که در چنین راهی قدم گذاشته و به خدا قسم که این راهی را که من رفته ام نه به خاطر ثروت فقط به خاطر الله آن کسی که ما را آفرید و دوباره باز می گرداند و چه بهتر که از این راه به سوی او برویم، همسرم مرا ببخش اگر تو را تنها گذاشتم این یک وظیفه الهی بود و هر چه کردی با فرزندم مهدی که خیلی او را دوست می دارم (می داشتم) و هر سعی و کوشش داری در حق او کن و او را یک انسان مکتبی بار بیاور و او را به مکتب بفرست تا با کتاب خدا آشنا شود که همه چیز در قرآن است.
و موقعی که بزرگ شد و سوال کرد پدر من کجاست بگو او پیش خداست همان خدائی که همه چیز آفرید و اگر سوال کرد در چه راهی پدرم قدم برداشت بگو در راهی که امام حسین(ع) قدم برداشت و کشته شد و دوباره نوزاد دوم که اگر خدا خواست و به دنیا آمد اسم او با رمزی که در حمله از آن استفاده می شود بگذار اگر دختر باشد زهرا و اگر پسر باشد علی و همیشه از خدا بخواه که امام را برایمان نگهدارد که همه چیز از اوست، اگر احیاناً کسی آمد و گفت از فلانی طلب دارم به او بدهید. که دین کسی بر گردنم نباشد و از آن جا اقوام و بستگانم حلالیت می طلبم مخصوصاً از همکارانم و از مردم بهاباد، شما را بخدا می سپارم.
«خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» والسلام
محمدعلی هوشمند
ثبت دیدگاه