وصیت نامه شهید مهدی زارع زاده مهریزی
بسم الله الرحمن الرحیم وبسم رب الشهداء والصدیقین
به نام یاری بخش مستضعفان و در هم کوبنده ستمگران.او که قادر است تا مستضعفان
زمین را در هر زمان و اکنون وارث زمین در طول زمان برگزیند.وبه نام الله که کسی
جز خودش حمدش را نتواند گوید و به نام او که منزه است و به نام خدای سبحان که
منزه است از آنچه که در وصف ما بگنجد.وسبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله والله
اکبر.اکنون که به یاری حق قصد آن دارم تا در میدان مبارزه حق و باطل از حالت
تماشاچی در آمده و تا آنجا که در خود توان رزمیدن را می بینم یعنی تا آن زمان که
از لابلای نفسهای به شماره افتاده ام هنوز هم فریاد الله اکبرم تیرآتشین به قلب مزدور
کفر خواهد انداخت در جبهه حق،دعوت حق را که امروز از حسین گونه ها و زینب گونه
های غرب و جنوب و یا کربلاهای ایران شنیده می شود با عزمی متکی به الله و با
صدایی محکم که با رگبار مسلسل خود و برادرانم در خواهد آمیخت لبیک می گویم.و
اکنون که در حال نوشتن این چند سطر که قصد دارم آن را وصیتی ابتدا به خود و
سپس به مادر و پدر و غیر و ذالک بنامم.در بیم و اضطرابم از اینکه خدای ناخواسته در
این سفر تکاملی که صالحان و مقربان را به مقام می رساند.یک لحظه سستی اراده و
ضعف ایمان و یا حب و بغض مادی مرا به غیر رب و غیر الله مشغول سازد.که آنوقت جز
روسیاهی برای من روسیاه و خسران در دنیا و آخرت مطلبی نخواهد بود.آرزومندم
آنگاه که روحم به دیار شهدا شتافت اگر صلاح خالق است از بدنم و از جسدم که
امیدوارم آلوده به خردی از حرام نباشد و مرغان صحرا و یا ماهیان دریا تغذیه نمایندو
یا لااقل در بازگشت به وطن بیاورندم نه آنکه بیایم.اگر چه شهادت را آن زمان شیرینتر
احساس خواهم نمود که پیروزی اسلام بر کفر تمام شده جلوه نماید و کفر و مزدوران
کفر و ناطقان قرن بیستم به لجنزار تاریخ فرستاده شوند و یا دست پر توان امت که ایمان
به مملکت و ایمان به الله و اطاعت از امام چونان ذره بینی همگرا آنرا منسجم و گره
شده و کوبنده است.پرچم لا اله الا الله-محمد رسول الله در بلندای کاخ شیطانی و
سفید و کرملین و الیزه و ورسای و.....بالاخره کل جهان به اهتزاز در آورد.
و اما اگر بخواهم با تو ای مادرم،ای که آگاهم چون شمع برایم سوختی،پروانه وار جثه
کوچکم را پروریدی و بدین سن و سال رساندی و به جای محبتهای بیحد بود،ناسپاسی
فراوان مشاهده بنمودی و زحمات و رنجهای طاقت فرسایت را با رنج و خدای ناخواسته
شاید با جسارت پاسخ دیدی،اما که اشکی زدیده فرو نریختم و اگر آنکه به خاطرش
دوچندان اشک ریختی ای که از تو ای مادر رحمت دیدم و از من بلا دیدی ای که
رنجوربودی از غفلت و بیخبری من و شادمان از آسودگی فرزندت،مادرم،ای مادر
جونم،که از شیره جانت در حال روزه مرا تغذیه بنمودی ودر ازایش با بی احترامی به
شخصیت پاسخ گفتم،ای که دستورم می دادی و من سر پیچی می نمودم،ای که خواهش
می کردی و من بی توجه بودم و ای مادر که التماس می کردی ولی من بی اعتنا
بودم،ای که پندم می دادی اما گوش شنوا نداشتم و خلاصه ای مادرم که قلمم و زبانم
ناتوان است از برشمردن و نوشتن خوبیهایت،با تو سخنی دارم و آن اینکه گر چه خود
می دانی یاری دین خدا و احساس مسئولیت بزرگ حفظ حدود و سنت الله از ماندن در
کنار شما و خدمت متقابل به خوبیهایتان برتر است اما از اینکه تا قیامت شما را نخواهم
دید سخت پریشانم،مادرم آنگاه که از تو اذن خواستم تا با سرم و قلبم و جانم فریاد
حسین(ع) را که می گفت"هل من ناصر ینصرنی" و این پیامش را امروز از کربلای
خونین شهر، آبادان و دزفول از حسین گونه ها می شنویم لبیک گفته باشم،مادرم گفتی
که تو امانتی و چنین است ومن امانتم اما اگر خداپذیرا باشد.مادر عزیز و مهربانم امید
آن دارم که آخرین حرفت را در آخرین دیدار که گفتی مادر تو مسافر خدایی،او،الله
را می گویم پذیرا باشد و من چنین باشم مادرم یادت هست گفتی اگر تو شهید شوی
انشاءالله اگر از همه راضی شوم از آمریکا راضی نمی شوم،می خواهم به شما ای مادرم
شجاعم وصیت کرده باشم مبادا از آمریکا راضی شوی که او شیطان است و شیطان
بزرگ و اسلام و مکتب و رهبر و امت و تو و پدرم و همه با او در جنگید.مادرم ایندفعه
اگر ختم قرآن برداشتی برای امام ختم بگذار تا خدا به برکت تلاوت قرآن تو و شاید به
برکت خون ناقابل من،امامم را سالها سلامت بدارد.مادرم،حرف آخرم به تو اینست اگر
چه حرف بسیار دارم که بردبار و صبور باشی همچنانکه هستی.و دیگر آنکه از آنچه یک
فرزند در حق مادر باید انجام دهد و من ناسپاسی کردم و بجا نیاوردم مرا
ببخش،فرزند شما مهدی زارعزاده.
و اما بابای دلسوزم می خواستم چند کلامی هم با شما گفته باشم،می خواهم گفته باشم
اگرچه ممکن است در طول سنین جوانی و نوجوانی بجای آن همه محبت و آن همه
گذشت وفا که مرا نه یکبار بلکه صدباربه اقرار وا می دارد که بگویم هرچه دارم و
هرچه داشتم و به هر کجا رسیدم،گرچه هنوز با شما فاصله زیادی دارم،اما همه را از
شما دارم و اگر عشق به اسلام و مکتب و پیامبر و علی و حسین در من وجود دارد،اگر
خالصانه خود را شیفته امام می بینم گرچه عظمت او را نمی توانم درک نمایم و صدها
مطلب دیگر که اکنون مجال نوشتنش را ندارم،همه را از شما دارم و به هر صورت
امیدوارم اگر خطایی از من خطاکار دیدید که حتما چنین است مرا با چشم پدری
بنگرید و از تقصیراتم درگذرید،اگر شهادت و انتظار شهادت در پیش نمی بود خیلی
دوست می داشتم که در آینده آنچه در گذشته برایم انجام دادید و آنچه را من
کوتاهی نمودم اما جبران می کردم لیکن تا سرنوشت چگونه رقم زده شود.الله اعلم.
بابای دلسوزم با شما راجع تنها برادر کوچکتر از خودم یک سخن دارم و آن اینکه هر
چه کوشش دارید برای به مقصد رسیدنش بکوشید. اورا چنان بپرورید که فردا روزی
روحیه ساز دگر جوانان جنگجوی ما باشد.او را چنان بپرورید که هر ذره اش را محبت
قرآن و اسلام و پیامبر و عترت رسول الله و کینه کفر و نفاق و شرق و غرب و آمریکا و
ضد اسلام در بر گرفته باشد امیدوارم در سایه دولت اسلام بتواند او رشدش را به کمال
برساند و بتواند تا آنجا که در استعدادش هست مردم مستضعف را که من خدا می داند
بی استثنا دوست می دارم خدمت کند.اما در حاشیه مطالبم به چند اثر به جا مانده از
خود حرفی زده باشم،باکتابهایم که اکنون ممکن است گرد و غبار گرفته باشد اینگونه
عمل کنید: نهج البلاغه و پنج جلد از پرتویی از قرآن را در خانه نگه دارید و اگر حمید
بعضی از کتابهای دیگر را می تواند بفهمد چند عدد را بر دارد و بقیه را با کمک
برادران دینی محل یا تحویل کتابخانه امام خمینی دهید و یا در اختیار کتاب خوان
های با علاقه بگذارید.ضمناًباید بگویم و تأکید می کنم که در لابلای کتابهایم چند کتاب
انحرافی(کمونیستی و مجاهد خلقی)وجود دارد که برای شناخت مکتبشان اجباراً
خریداری کرده بودم که پس از مطالعه فهمیدم نه مکتبهای کمونیستی و اشتراکی یا
سوسیالیستی یا اصل تضاد و نفی در نفی شان نه تنها علمی نیست بلکه خرافی است برای
بشریت مستضعف قرن بیستم ارمغانی به همراه ندارند بلکه در تمام کشورهایشان
دیکتاتوری پرولتاریا را جانشین جبر خود بخودی تاریخ و جامعه نمودند و نه التقاط که
تضاد دیالکتیک را بعنوان زیر بنائی اصول مکتب معرفی نموده و آیات قرآن را روبنا
برای تأیید آنها قرار داده است و منافقانه قصد پراکندن نفاق و عصیان و شرک بر جامعه
به استضعاف کشیده مارا دارد ویا لیبرالیزم که دم از آزادی مطلق و یا بهتر بگویم افسار
گسیختگی یک عده فاسق و فاجر و سرمایه دار و کارتلها و تراستهای غول پیکر را فراهم
می سازد و این مکتب باصطلاح متکی به اصالت فرد که به جز محدودی و یا کلاً فرد را
قربانی آزادی بی بند و باری نموده است و یا سایر مکتبهای موجود که گویا ریشه شان
از یک چشمه و آن هم ماتریالیسم پوچ و بی محتوا آب می نوشد همه و همه برای
انسانیت و انسان شدن بشر قرن بیستم نه تنها قدمی بر نداشتند،بلکه با هر قلم کوچک یا
بزرگشان در باطلاق و منجلاب تزهای ایده آلیستی خودشان فرو رفتند و اکنون با ظهور
مجدد خورشید اسلام می رود تا برای همیشه انسان خلیفه خدا در زمین شود. و به آن
مقامی که ذی حق است دست یابد و به هر صورت سری کتابهایم را از بین ببرید.باید به
حکم مسئولیت بگویم،اگر کسی مدعی شد(که فکر می کنم کسی نباشد)از من مبلغی
طلبکار است به اوبپردازید.ضمناًباید بگویم مبلغ هزارو هشتصد تومانی موجودی در
بانک ملی شعبه خیابان بلوار صدوقی در یزد دارم که می توانید آن را با ارائه کارت
شناسایی و یا کارت کتابخانه دانشگاه تحویل بگیرید و به هر گونه صلاح می دانید خرج
کنید.در پایان باید بگویم قصد دارم چند کلام با برادران همشهری صحبت کرده باشم.
استدعا دارم اگر انشاءالله شهادت که به قول امام فوز عظیم است نصیب من شد و مجلس
یادبودی برایم تشکیل شد در یک فرصت مناسب برای هموطنان خوبم بخوانید امیدوارم
توفیق دنیا و سعادت جاودان درآخرت نصیب شما باشد و امید به آنکه در راه رسیدن به
شهادت و پیروزی بر دشمن دعای خیر شما و مادرم بدرقه راه فرزندی که جز رنج و
عذاب برای شما چیزی نداشته است باشد.در راه رسیدن به شهادت التماس دعا دارم.
والسلام
فرزند شما: مهدی زارعزاده
ثبت دیدگاه