شناسه: 347045

وصیت نامه شهید سیدابوالفضل حسینی ده آبادی

بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله القاصم الجبارین و بسم رب الشهدا
« و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون »
« گمان مبرید آنان که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خدایشان روزی می خورند ».
به نام خدای یکتا و خدای مظلومان و مستضعفان و ستم دیدگان دنیا و خدای شهدا و صالحین. امروز حسین زمان تنهاست، امروز فرزند فاطمه در مقابل ابرقدرتهای پست بی یاور است، امروز که کربلای انقلابمان خون می خواهد می روم تا نینوایی بیابم و به این مزدوران شرق و غرب و ابرقدرتها بفهمانم که تنها آرزوی ما شهادت است. می روم تا شاید چند قطره خون ناقابل خود را برای باروری این انقلاب عزیزمان و به پیشگاه مولایم مهدی ( عج ) و نائبش رهبر عزیزمان امام خمینی تقدیم نمایم.
این وصیت نامه مورخ 12/9/1359 روز دوشنبه در پایگاه منتظران شهادت در اهواز در حالیکه سالم بودم نوشتم. وصیم برادر عزیزم می باشد وقتی شهید شدم بدنم را در محل تولدم در کنار پدر عزیزم به خاک بسپارید. من آرزو داشتم به کربلا بروم ولی کربلا رفتن چه سخت است. قبل از اینکه بدنم را به خاک بسپارید سر قبرم سرگذشت قهرمان کربلا، شهادت حسین و یارانش برایم بخوانید و همچنین زیارتنامه آن حضرت و از همه حاضرین می خواهم که از خدا بخواهند از گناهانم درگذرد و مرا عفو نماید.
بارالها به حقانیت تو گواهی می دهم که قرآن کتابم، کعبه قبله ام و علی امام اولم تا مهدی ( ع ).
مادر عزیزم ! سلام مادر برایم زحمت فراوان کشیدی اگر تو را اذیت کردم من را عفو نما. مادر ! تو به من گفتی که اگر در سپاه بروی تو را عاق می کنم، مادر از اینکه عاشق در این راه بودم و از فرمان تو سرپیچی کردم و همچنین برای رفتن به جبهه با تو دروغ گفتم و پنهان کردم من را ببخش و راضیم کن و افتخار کن که چنین فرزندی داشتی و در راه خدا دادی. مادر ! همیشه دعایم این بود خدایا مرا در بستر مرگ نمیران چه زشت است. مادر عزیز ! من اگر شهید شدم راضی نیستم هرگز برایم گریه کنی و لباس سیاه بپوشی تا دشمنان شاد شوند. برایم شادی کن چون خودت آرزو داشتی که داماد شوم. مادر ! من رفتم و کشته می شوم تافردا در مقابل زهرا سربلند باشی، اگر زهرا گفت من حسین داشتم و در راه خدا دادم، مادر تو هم بگو من فرزندی در راه خدا دادم و بگو خدایا این قربانی را از من قبول کن. در روزهای آخر عمرم چند سخنی هم با برادرم ( دارم ):
سلام من بر تو باد ای برادر، امیدوارم که برادرت را راضی نموده باشی، برادر ! اگر روزی با تو بدرفتاری کردم برادر جوان بودم برادر را ببخش و از تو می خواهم که بر علیه دشمنان دین و دیانت مبارزه نمایی، برادر ! هر چند مالی دارم چند ماهی برایم نماز بخوان و روزه بگیر و بقیه اش خرج مادر کن و اضافه آن را در راه خدا بده. سلامی هم با خواهرم دارم:
سلام بر تو ای زینب زمانه ! ای خواهر از تو می خواهم مانند زینب پیامم را به عالم برسانی و یزید و یزیدیان را رسوا نمائی و از تو می خواهم صبور باشی و برای برادرت گریه و زاری نکنی که راضی نیستم سر قبرم شادی نما، فرض کن شب دامادیم است و لباس عزا نپوشید و شیرینی به مردم بدهید و به هیچ کس کوچکترین حرفی نزنید خودم عاشق در این راه بودم و به هدف خود رسیدم. دم آخر چند جمله ای با برادران سپاه پاسداران عزیز:
درود خدا و خلق خدا بر شما باد ای سربازان امام، از شما می خواهم که این انقلاب را پاسداری نمایید و تمام اوامر امام را با قاطعیت تمام اطاعت نمائید و درددلی دارم با دوستان عزیزم که همیشه در کنارم بودند، دوستان عزیز ! مبادا غافل شوید و به ندای هل من ناصر حسین پاسخ ندهید، قاطعانه در مقابل زورگویان و ابرقدرتهای پست بایستید و بر علیه آنان قیام کنید و گوش به فرمان امام عزیزمان خمینی کبیر باشید و قاطعانه اوامر او را اطاعت نمایید.
امیدوارم اگر روزی شما را رنجانیده ام به خاطر مسائلی مرا عفو نمایید و حلالم کنید و از خدا بخواهید که مرا عفو نماید و هیچ موقع از او دور نشوید و مخصوصاً شبهای جمعه در درگاهش سر تعظیم فرود آورید و دعای کمیل بخوانید و از من هم یادی بنمایید.
درود بر رهبر انقلابمان امام خمینی و تمام رزمندگان اسلام
و پاینده باد انقلاب اسلامی ایران
مرگ بر دشمنان امام و انقلاب عزیزمان
بخصوص ابرقدرتهای پست شرق وغرب
خداحافظ شما باد. خدا نگهدارتان
برادر کوچک شما و سرباز امام خمینی
سید ابوالفضل حسینی ( سید عباس )
12/9/1359

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه