وصیت نامه شهید سیدعلیرضا حسینی نسب شورکی
بسمه تعالی
به نام خدا، به نام او که چگونه زیستن و چگونه مردن را به من آموخت. به نام او که پشتوانه معظم شهدا و پاسدار حریم خون آنهاست.
از هنگامی که به دنیا آمده ام و خویش را شناخته ام، هستی ام را و زندگی خویش را وقف در راه تو ای کریم و ای رحیم کرده ام پس امروز نیز که به سوی جبهه روانم تو مرا راهنمایی کن که چگونه مردن را نیز بیاموزم و خود پشتوانه راهم باش. ای مردم چگونه با شما سخن بگویم که براستی متأثرم، زیرا بدان صورت که خدای بر من تکلیف کرده بود نتوانستم خدمت کنم ولی امیدوارم که قدم ذاردنم به جبهه ( اگر خدا خواست ) خدمتی باشد به شما مردم شهیدپرور و عاشق انقلاب و اسلام.
مردم ! چون حضرت علی ( ع ) جدم می باشد، چون او بر شما وصیت می کنم و شما را به تقوی فرا می خوانم که تقوا را نصب العین خویش قرار دهید و امام این بزرگ بت شکن زمان را یاری کنید و لحظه ای نگذارید که قلب امام ناراحت باشد و پشتوانه پرعظمت وی باشید که خدا پشتوانه شماست.
پدرم ! ای که نامت زیور کلامم می باشد، چگونه لطفهایت را بگذارم و بروم و خدمتی به شما نکرده باشم ، انشاالله که با شهادت فرزندت در جلوی انبیاء و اولیاء خدا روسفید باشی. پدرم ! مرا با آنکه خدمتی به شما نکرده ام و امید آینده ات بوده ام از لطف خویش ببخش.
مادرم ! ای غمگسار شبهای تارم، ای که مرا با زحماتی طاقت فرسا بزرگ کرده ای، ای که هنگام ناراحتی ناراحت و در وقت شادی با من شاد بودی. هنگام آن رسیده است که وداع گوئیم و خویش را به سوی هدفی که عاقبت همه ما به آن هدف است رهسپار شویم. مادرم ! هنگامی که نامت را بر زبان می آورم ناخودآگاه گریه مرا فرا می گیرد و خود را در برابر زحماتت کوچک می دانم ولی به بزرگی خودت مرا ببخش و حلالم کن تا انشاالله خدا نیز مرا ببخشد.
برادرم ! ای راست قامت، یادت هست که با هم عزیزترین محبت را داشتیم. یادت هست که با هم بودیم و غمخوار یکدیگر بودیم. امروز از تو می خواهم که سلاحم را چنان برگیری که خصم زبون انگشت حیرت به دهان بگیرد و تو نامم را جاودانه بدار با مبارزات خودت.
خواهرانم ! امروز که کشور اسلامی ما محتاج به عفت و پاکدامنی است پس خود با عفت فرزندانی را تربیت کنید که فردای پرعظمت جامعه اسلامیمان را بسازند و چون شیر علیه خصم حیله گر و فانی غرنده باشند و فرزندانی وفادار به امام امت باشند.
همسرم ! ای که می دانم با خون وصیت نامه ام را می خوانی چگونه برایت پیام دهم که دیگر مرا نمی بینی. ای رازدار زندگی ام می دانم برایت صبر بر عظمت شهادتم سخت است ولی صبور باش، چونان همسر حنظله باش که شوهر یک شبه اش را به سوی میدان فرستاد و بعد خبر شهادتش را شنید. همسرم ! امیدوارم اگر فرزندی از من به شما رسید چنان تربیتش کنی که فردا جامعه ساز باشد. نمی خواهم به وی بگویی که پدرت به سفر رفته یا نمی آید بلکه بگو پدرت به پیش جدش رفته و به فرزندم بگوئی پدرت برای دین جدش فدا شده و هیچ جای ناراحتی نیست. همسرم ! دوست نمی دارم از ضعف با فرزندم سخن بگوئی با قوت قلب با وی سخن بگو و هیچگاه به خاطر نبودن من ناراحت مباش. از پدرخانم و مادر خانمم نیز کمال تشکر را دارم که چنین فرزندی را تربیت کرده تا امروز جای خالی شوهرش را پر کند و چون کوه استوار باشد.
پدرم و مادرم و همسرم ! شبهای جمعه و جمعه بر سر قبرم بیائید و به یاد جد مظلومم گریه کنید و به مظلومیت علی ( ع ) و فاطمه زهرا ( س ) گریه کنید که اینها آقایان مایند و مائیم که باید ادامه دهنده راهشان باشیم.از همه شما التماس دعا دارم.
هرچه کردید سر قبرم آمده تا قبرم با قدمهای شما آباد گردد. دوست نمی دارم بر سر قبرم از دنیا سخن به میان بیاید.
هرچه کردید با همسرم با مهربانی سخن بگوئید
فرزند حقیرتان سید علیرضا حسینی نسب
ثبت دیدگاه