شناسه: 347549

وصیتنامه شهید امیر نوبهاری ثابت

خدمت پدر و مادر و خواهر و برادر عزیزم سلام؛ امیدوارم كه حال همگی شماها خوب باشد، كسالتی نداشته باشید و در خوشی به سر ببرید و سال خوشی بدون ما داشته باشید. اگر از حال این حقیر دور افتاده خواسته باشید، به یاری خدا بد نیستم. اول از تو پدر خوب و عزیزم شروع می‌كنم. پدر عزیزم، امیدوارم كه حالت خوب باشد و در سایه خدای بزرگ مشغول كار باشی و این سال جدید را كه انشاء الله سال خوبی برایت باشد تبریك می‌گویم. انشاء الله امسال عیدی خوبی برایتان داریم، یعنی مشغول تهیه و تدارك زدن يك ضربه عمیق به عراق هستیم. امروز 15/12/60 سرهنگ صیاد شیرازی برایمان سخنرانی كرد و قرار است كه به یاری خدا جنگ را تمام كنیم، در همین جا مي خواهم از تو پدر خوب و گرامی خداحافظی كنم و تو را به خدای بزرگ بسپارم. از تو می‌خواهم كه اگر از روز اول كه خودم را شناختم تا به حال هر خطایی از من سر زده، ببخشی، می‌دانم كه شما را خیلی اذیت كردم، ولی جوان بودم و جاهل، خلاصه می‌دانم كه فرزند خوبی نبودم، ولی خواهش مي كنم كه فقط به خاطره‌های خوبی كه از من دارید، فكر كنید و كارهای زشت مرا به یاد نیاورید و تو را از راه دور و از میان سرزمین خون و شهادت به خدای بزرگ می‌سپارم و تو را می‌بوسم. خدانگهدار. العبد الحقیر امیر نوبهاری و دوم تو مادرم، كه می‌دانم خیلی از دستم شاكی هستی، ولی اگر ناراحتی، قبل از این كه نامه را بخوانی یا بعد از خواندن نامه یك دوش آب سرد بگیر تا ناراحتی از سرت بپرد. خلاصه بگذریم، امیدوارم كه حالت خوب باشد و كسالتی نداشته باشید و سرت با نازنین كوچولوی من گرم باشد. مادر عزیزم چون امكان دارد كه این آخرین نامه از من باشد، می‌خواهم كه تمام بدی‌هایی كه از من دیده‌اید به بزرگی خودت ببخشی و ما را حلال كنی. حتماً متوجه شدی كه حمله سراسری داریم، یعنی تا مرز و انشاء الله عید خوبی خواهد بود. امیدوارم كه بی ما بهتون خوش بگذرد و فكر مرا هم نكنید و اگر تلفن یاخبری نمی‌دهم ناراحت نباشی. می‌خواهم كه خیلی خوش بگذرانید و انشاء الله امسال عید، یعنی سال جدید كمی حال تو را خوب كند، گذشته از همه این چیزها، سعی كن نگذاری كه افسانه فكر كند كه من نیستم، سرش را گرم كنید، چون وقتی من نیستم شماها باید جای مرا برایش پر كنید، از طرف من چون یادم رفت كه به بابا بگویم شماها مأمور هستید كه افسانه را وادار كنید نمازش را بخواند و هر وقت كه دلش خواست مادرش را ببیند، به بابا بگو كه او را ببرد تا لااقل كمتر فكر كند. خدانگهدار تو. فرزند كهنه كارت امیر، سر نماز دعایم كن یعنی همه ما را كه در جبهه هستیم. خدمت خواهر كوچولو و سیاه و پدر سوخته خودم مریم، سلام، امیدوارم كه حالت خوب باشد و كسالتی نداشته باشی، مریم جان اگر از حال دادادشت خواسته باشی خوبم و فعلاً زنده‌ام. مریم جان چون وقت ندارم چند كلمه می‌گویم كه یادت نرود، یك: نمازت را ترك نكن و سر نماز كه می‌خوانی چون هنوز كوچكي و خدا دلت را نمی‌شكند، برای تمام آنهایی كه قرار است در این حمله شركت كنند دعا كن و آرزوی پیروزی كن كه لااقل پیش مردم سربلند باشند، مریم جان از قول من به بابا بگو كه یك كتاب كه مال غلام است به نام "شمع سحر" و آن كتاب دعا را از خانه افسانه بیاور و هر شب جمعه هم دعا بخواند و اگر توانست نماز شب هم بخواند. همان طور كه به تو یاد دادم یا "دختر قرمز من" آنجا هست یا از كتاب "شمع سحر" یاد بگیرد و دعا كند كه لااقل شكست نخوریم چون پیروزی نزدیك است، یادت نرود حتماً بخوان. قربان تو برادرت امیر. خوب امید خان تو چطوری؟ حالت كه خوبه، خوب گوش گن می‌خواهم كه درست را بخوانی و بچه‌ها را اذیت نكنی و سرباز آینده باشی برای ما. قربان تو امیر، خدانگهدار همگی شماها. العبد الحقیر امیر نوبهاری. 60/12/15

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه