وصیت نامه شهید حسین مزرعه ملایی
بسم الله الرحمن الرحیم
« وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله .
و بکشید آنها را تا فتنه و فساد در روی زمین باقی نماند و دین
مخصوص خدا گردد ».
با نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود بر مهدی منتظر (عج) منجی عالم بشریت و با سلام بر رهبر انقلاب حسین زمان و درود و سلام بر شهدا و اسرا و مفقودین و خانواده های صابر آنها جملاتی چند و پراکنده به عنوان وصیتنامه مینویسم . هم اکنون که این قلم را در دست ناتوانم گرفته ام و بر روی این ورق سفید میکشم به داخل وجودم که نظر میکنم احساس میکنم که شهدا فریاد بر می آورند که ای جوانان وطن کجاست همت شما؟ آن عهد و پیمانی که با رهبر بستید و گفتید ما اهل کوفه نیستیم . صدای مادری را می شنوم که در کنار قبر تنها فرزندش نشسته و می گوید پسرم زمانی که از من جدا شدی وعده کربلا دادی ولی تو را در راه کربلا گرفتند . باشد تا هر زمان تا انتقام تو را از مزدوران بگیرند . صدای کودکی را میشنوم که در پشت در نشسته و انتظار پدر را می کشد غافل از اینکه دیگر پدری وجود ندارد و اگر شما هم خوب به وجود خود نظر کنید همراه من یک ناله دیگر را میشنوید ، شاید بگویید چه ناله ای برایتان میگویم ناله کودکی که مادرش را در زیر بمبهای بعثیان به خاک و خون می غلطد و آن کودک که از همه جا بی خبر است بر روی سینه مادر افتاده و مادر مادر می کند و علاوه بر این ناله و افغانها ناله دیگری را میشنوم که بیشتر در گوش جانم زمزمه میکند و آن ناله های رهبر است که با خدای خود راز و نیاز میکند و التماس می کند و میگوید خداوندا من به این امت وعده پیروزی داده ام و تو قادر به آنی که عطا کنی و هزاران ناله دیگر که نه زبان من قادر به گفتن آن است و نه قلم طاقت نوشتن آنرا دارد . حال مردم ایران با شما سخن دارم . آیا با تمام این احساسات میشود خاموش ماند . آیا می شود دشمن اینچنین بر ما ظلم کند و ما خاموش باشیم . آیا می شود جوانان مردم بروند و از حیثیت و شرف ما دفاع کنند و ما در خانه بنشینیم و بعضی از آن بی خردان علاوه بر خانه نشینی نق هم می زنند . آیا این انصاف است ، مگر خون ما رنگینتر از خون دیگر عزیزان است . آن که حسین (ع) بود رفت ، ما که خاک کف پای غلام سیاه او هم نیستیم . پس چه می شود اگر چند روزی ترک دنیا کرده بیاییم در جمع این ؟؟ روش زندگی کردن را بیاموزیم و اگر که بازگشتیم که خیر است و اگر خدا قبول کرد که این چند قطره خون ناقابل ما را در جمع خون زلال شهدا قرار دهد که چه سعادتی.در هر حال مردم شریف ایران از شما خواستاریم که این فرصت خوب را از دست ندهید و ازکنار این انقلاب پراکنده نشوید و با رهبری باشید و اورا یاری کنید چنانچه تا حال بوده اید نشود روزی که رهبر ما سر به آسمان بلند کند و بگوید خداوندا من پیام تو را رساندم ولی این امت مرا تنها گذاشتند . به خدا مردم این یک معجزه است که امام رهبر شده است . این یک فوز عظیم است که ما در ایرانیم و در زیر سایه رهبری هستیم و مردم قدردان باشید . حافظ خون شهدا باشید . پشتیبان رهبری و دولت باشید و در مجامع عمومی همچون نماز جمعه و تظاهراتی که از طرف امام رهبری می شود شرکت کنید و بر دهان یاوه گویان بزنید . که انشاء الله اگر روزی رزمندگان از کار صدام و اسرائیل فراغتی پیدا کردند به حساب آنان که در ادارات و در بازارها وقت پیدا کرده اند خواهند رسید . والسلام . خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار .
و اما چند جمله ای با پدر و مادر و خانواده و برادر و خواهرم : اولاً پدر و مادر عزیز ای کسانی که از اول وجود راحتی خود را کنار گذاشته و زحمت مرا به جان خریدید . من هرگز نتوانستم جبران یک لحظه بی خوابی مادر و یک آن زحمات مادر را جبران کنم . بلکه می دانم در خیلی از مواقع کاری کردم که موجب ملال خاطر آنها شده است . از شما خواستارم که این فرزند گناهکار خود را ببخشید . به خدا من اینقدر گناه دارم دیگر شما قلبتان را از من راضی کنید و بدیهای من را به خوبی خودتان ببخشید . و اگر من شهید شدم مبادا در مرگ من گریه کنید که خداوند بر شما منت گذاشته و اگر خواستید گریه کنید بر آن کسی گریه کنید که هنگام جان دادن با لب عطشان بود و سر بر خاک نهاد و اگر فرزند شما را مردم
تجلیل می کنند بدن از گل نازکتر آن عزیز را با نعل اسب لگد مال کردند . در حالی که غریب بود نه پدری داشت و نه مادری و زمانی که تنها خواهرش خواست برایش عزاداری کند او را با تازیانه از کنارش گذراندند .
و اما همسرم می دانم که در زندگی من رنج و زحمت بسیاری کشیدی . در حالیکه من هیچ نداشتم که جبران آنرا بکنم . کمبودهایی که در زندگی بود حس میکنم و میدانم که سختی در زندگی با من کشیدی. از خدا می خواهم که مرا ببخشید به خدا مرا ببخشید که دست من از هر راهی کوتاه است و چاره ای جز عذرخواهی من و بخشش شما نیست . و از شما میخواهم که تنها یادگار مرا دختر عزیزم را به نحو احسن تربیت کنید و او را یک فرزند شهید واقعی به جامعه اسلامی معرفی کنید . هر چند که من لایق آن نیستم که خودم را جزو شهدا بدانم و خون ناچیزم را خون شهدا بدانم . در هر حال شما بهتر میدانید که چه کنید . در مرگ من صابر باشید که خداوند با صابران است و از شما عاجزانه طلب عفو میکنم .
و از خواهر و برادر عزیزم خواستارم که اولاً بدیهای مرا عفو نمایند و از بزرگی خود مرا ببخشند و فرزندان خودشان را تربیت اسلامی بدهند و آنها را سربازان اسلام بار بیاورند به امید آن روزی که اسلام بر کفر پیروز شود . و در آخر از پسر عمه و دختر عمه خود حلالیت میطلبم که بدی از من دیده اند یا ناراحتی از من به ایشان که حتماً میدانم رسیده است مرا عفو نمایند و از تمام اقوام و اهالی میخواهم که مرا حلال کنند و از خداوند برای من طلب مغفرت کنند . خداوندا تمام شهدا را با شهدای اسلام وکربلا محشور کند و رهبر ما را تا انقلاب مهدی و حتی در کنار او محافظت فرماید و تمام ملت را قدردان این رهبر قرار دهد .
والسلام
حسین مزرعه ملایی
ثبت دیدگاه