وصیت نامه شهید مجتبی صادقی بخی
بسمه تعالی
« رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی.
ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم » .
با عرض سلام و درود خدمت امام و سایر خدمتگزاران اسلام و رزمندگان دلاور و
خدمت کلیه خانواده شهدا و مفقودین و اسرا و معلولین سلام و با سلامی گرم به شهدای گلگون کفن نمیدانم چگونه شروع کنم و چه بنویسم ولی آنچه میدانم این است که از بس آرزوهای دنیایی دارم و از بس دلبستگی به این دنیای فانی و این هستی دارم نمی توانم حتی یک کلمه وصیت بنویسم . خدایا توفیقم ده تا این دلبستگی به دنیا از من گرفته شود . خدایا به لطف خودت مرا راهنمایی کن و مرا ببخش و بیامرز . و با سلامی فراوان به کلیه دوستان و همکلاسیهایم و با سلام به کلیه معلمان گرامیم از همگی آنان حلالیت می طلبم و نیز از همگی همشهریان و آشنایانم و اقوامم عاجزانه می خواهم که هر چه بد و خوبی از این بنده حقیر دیدند به بزرگواری خود ببخشند و از آنها طلب حلالیت دارم . از دوستان و همکلاسهایم یک تقاضا دارم و آن اینست که هر چه کردند سنگر مدرسه را حفظ کنند البته اگر توانایی دارند و میتوانند به جبهه بروند و سنگرها را خالی نگذارند می دانم که در سنگر مدرسه خیلی ها از من ناراحت و ناراضی هستند میدانم با خیلی ها برخورد تند داشتم تنها امید من اینست که آنها مرا ببخشند . وصیتی به پدر و مادرم دارم و آن اینست که وقتها با آنها برخورد تند داشتم ، مرا ببخشند مرا حلال کنند و در شهادت من گریه نکنند و لباس سیاه نپوشند و دلم می خواهد شیرینی بدهند و خیلی خوشحال باشند که امانت خدا را که در دستشان بود سالم به او تحویل دادند . صدیقه را بجایم ببوسید و پنجشنبه ها او را بیاورید سر قبرم و مرا کنار شهیدان دیگر بخاک بسپارید . خیلی دلم می خواست دائی رضا و دائی حسین را ببینم ولی موفق نشدم . آنها هم انشاء الله اگر بدی و خوبی از من دیده اند حلالم کنم . راستی از فتح الله حبیب و رمضان حبیب الله فکر میکنم مقداری پول طلبم دارند بروید هر چه طلبم دارند بپردازید حتماً این کار را بکنید . مادر جان به یکی بگو به اندازه یکماه نماز قضا بجای من بجا آورد . چون خیلی نماز قضا دارم و نیز نزدیک 150 تومان نذر امامزاده بخ کرده ام . آنرا ببر و داخل امامزاده بیانداز . شما را به خدا قسمتان میدهم گریه و زاری نکنید و خیلی دلم برای پدر گرفته و نیز خیلی از او ممنونم که آمد تا جبهه و مرا دید. انشاء الله صحیح و سالم باشند و در مرگ من گریه نکند .پیام من به مردم انقلابی اینست که همانطور که قبلاً همکاری میکردند حالا هم پشت جبهه را گرم نگهدارند و حتی الامکان به جبهه بروند . و سنگرهای توی جبهه را خالی نگذارند . برایم دعا کنید و از خدا بخواهید که مرا ببخشد و از سر تقصیراتم درگذرد و گناهانم را بیامرزد زیرا من خیلی خیلی گناه دارم و واقعاً شخص گناهکاری هستم پیامی برای مردم شهید پرور گاریزات دارم و آن این است که مسئله دهستان و غیره باعث تفرقه در بین شما نشود و همیشه به صورت جامعه واحدی با هم متحد و یک صدا باشند . منصور جان ای برادر گرامیم و ای برادر غمخوارم مرا ببخش که همیشه با تو درگیر بودم و تو را ناراحت می کردم . معصومه جان و خدیجه خانم مرا ببخشید که با شما دعوا می کردم . پدر بزرگم و مادر بزرگم شما هم مرا ببخشید . آری با پایان رسیدن نامه ام تا چند روز دیگر یا شاید تا چند لحظه دیگر جان من گرفته می شود ، کاش هزاران جان داشتم و در راه رضای خدا فنا می کردم. خداحافظ
والسلام
مجتبی صادقی
ثبت دیدگاه