وصیت نامه شهید حسن زارع رشکوییه
درود بر پیامبر گرامی اسلام محمد بن عبدالله (ص) و درود به ائمه اطهار (ع) و
نائب برحقشان امام خمینی و رزمندگان جان برکف اسلام . و با سلام و درود به
شهیدان گلگون کفن و ملت شهید پرور ایران . پدر و مادر ، برادران و خواهران
ایمانی چه گواراست شربت شهادت و جان باختن در راه الله . اگردر زمان حسین (ع) در شب عاشورا وقتی ندای هل من ناصر ینصرنی را سر داد تعداد کمی به ندای او جواب مثبت دادند و عازم جبهه شدند و در راه اسلام عزیز فدا شدند امروز می بینیم وقتی اماممان همان ندای حسین (ع) جدش را سر می دهد جوانهای ما پیران ما مرد و زن کوچک و بزرگ به ندایش لبیک مثبت می گویند و عازم جبهه می شوند افراد از 12ساله گرفته تا 85 ساله الان در جبهه می جنگند . پس این عظمت اسلام است که آنها را به آنجا می کشاند . پدرم خوشا به حال آنان که فرزندانشان به شهادت رسیدند و یا معلول شدند و یا پیروز مندانه بر می گردند زیرا شهادت در راه خدا خود لیاقت می خواهد و هرکسی شایسته آن نیست پس اگر من شهید شدم شما افتخار کنید زیرا من امانتی بودم از خدا پیش شما یعنی خدا به شما مرا امانت داده و حالا هم از شما می گیرد و چه خوب است که انسان در بستر مرگ نمیرد در راه خدا کشته بشود که آیه قرآن می گوید : ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون . یعنی کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده نیستند آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند و همین است اسلام خون میخواهد تا زنده بماند و می بینیم که در راهش چقدر خونها به زمین ریخته می شود و شده است . از آغاز اسلام تا کنون همواره مردان پاک و متدین خود را فدا کردند و خونشان پیکر جامعه را ترزیق کرد و باعث رفاه و آسایش برای انسانها شد . همیشه اسلام در حال ستیز با کفر بوده است و به عکس چه در زمان پیامبر(ص) و چه در زمان علی (ع) و حسین (ع) و چه در زمان رژیم منحوس پهلوی و چه حالا خونهایی زیادی ریخته شده خون حسین (ع) مفتح ها و مطهری ها و بهشتی ها و رجایی ها و باهنرها و چمران ها و شیرودی ها و هزاران هزار شهید و معلول دیگر پس همه اینها به خاطر اسلام بوده است . خوب پدر جان می دانم از اینکه اگر من لیاقت آن را داشته باشم و شهید شوم خدای ناکرده ناراحتی و به تو می گویم هیچ گونه ناراحت مباش . زیرا من امانت هستم و می دانی که در مسلخ عشق جز نکو را نکشد روبه صفتان زشت خو را نکشد و تو ای ننه عزیزم که به جای مادرم هستی من خیلی می خواستم تو را ببینم ولی چاره ای نداشتم ونتوانستم بمانم که تورا ببینم و خداحافظی کنم باید مرا ببخشیدواز راه دور برادرم را می بوسم . و اما خواهر جان تو هم امیدوارم که زینب وار صبر و استقامت کنی و زینب گونه راه مرا ادامه دهی و اگر شهید شدم خانه ام برای شما باشد مقداری پول هم در بانک تهران و یزد دارم آن هم برای شما و آب دستجرد هم هر چقدر سهم من است پیش شما باشد ولی بر شماست که روضه خوانی و مجلس ختم برای من بگذارید و هر هفته پنجشنبه ها بر سرمزار من بیاید و مرا شاد کنید و مرا در امامزاده به خاک بسپارید تا هر کسی می آید با خواندن فاتحه روح من شاد شود و خرجی هم نکنید فقط روضه خوانی و مجلس ختم و بس . پولش را خودتان خرج کنید یا به حساب جنگ زدگان و سازندگی کشور بفرستید . هنگامی که مرا در تابوت گذاشتید چشمهایم را باز کنید تا دشمنان بدانند که من کور کورانه اطاعت نکردم دستهایم را باز بگذارید تا بدانند من به خاطر مال و جنس و مقام نرفتم .
والسلام
فرزند شما حسن زارع امشب شب حمله 9/2/1361
ثبت دیدگاه