شناسه: 352769

وصیت نامه شهید محمد بابایی هرمیزی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاهم عند ربهم یرزقون
همانا کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده نپندارید بلکه آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند
                                                                                                                                  (قرآن کریم)
من اگر تنم بر خاک افتد ،خون وجراحت بدنم هزاران شکوفه زند. گامهایم همه از راه خسته شوند. اگر غلت بر خاک و سنگ قتلگاه زنم و از درد و جراحت چشم بر هم نهم . دائم زیر مشت و لگدهای کثیفان از درد بر خود بپیچم آه حسرت یک آه را بر دلشان خواهم گذاشت چونکه در مکتب اسلام مردن در خون یک افتخار است. مردن بدون آه مردن با لبی خندان این قانون اسلام است و تنها مزدوران باید شاهد مرگم باشید و اگر صدائی از من شنیده بشود آن بانگ الله اکبر است که اندامتان را خواهد لرزاند. ما دیر گاهی است که با الله پیمان بسته ایم دیرگاهی است عاشقانه سر به تیغ شما سائیده ایم سالها است که بی پروا بر مرگ آغوش گشوده ایم و اگر خونم را ریزی و بر خاک و سنگ کشور اسلامیم و پیمان جاودانه عشق را ثبت خواهم کرد و در دفتر امام زمان این شهادت را با حماسه می آویزم
ای مزدوران عراقی از مرگ من شاد مباش زیرا عشق من والاتر از پول تو مرگم شریفتر از زندگیت روحم عزیزتر از جسمت خونم گویا تر از تیرت سرختر از جام شرابت بانگم برنده تر از هر سلاح رساتر از هر صدای توپ مشت من سخت تر از قلب توست . آری ای مزدوران این تنها پیام من به تو نیست بلکه فریاد هزاران رزمنده اسلام است.
این چند کلمه را که حقیر محمد بابایی بر روی کاغذ می آورم بعنوان وصیت نامه می باشد
در اوایل سخنی دارم با مادرم:
ای مادر عزیز تو که شبها بر بالینم حاضر شدی و به من شیر دادی و مرا در سن کودکی وقتی به هفت سالگی رسیدم به مدرسه فرستادی و مرا به مکتبخانه قرآن فرستادی تا من هم درس و هم قرآن یاد گرفتم و بعد از که به سن 17 سالگی رسیدم چون دیدم که اسلام در خطر است گفتم بروم که لااقل خدمتی به اسلام کرده باشم تا فردا در برابر خون شهیدان مسئول نباشم در راه خدا با یاری تو جنگیدم و مظلومانه به شهادت نائل گردیدم این راه را خودم انتخاب کردم و در این راه  فیض ابدی خود رسیدم ای مادر هرگز ناراحت مباش و سیاه پوش مشو و گریه و زاری مکن چون دشمنان اسلام خوشحال می شوند مادر از تو می خواهم که برادرانم را هم مثل من برای جامعه تربیت کنی
اینک سخنی با پدرم:
ای پدر عزیزم که با آنهمه زحمت کار کردی و لقمه حلالی برای ما بدست آوردی و مرا بزرگ کردی و ما هم نتوانستیم زحمات تو را به نحو احسن اجرا کنیم باید خیلی ببخشید پدر جان از اینکه در راه اسلام گام برداشته ام به فیض ابدی و آرزویی که داشته ام رسیدم ناراحت نباشید و لباس مشکی بر تن خود مکنی که دشمنان اسلام با این خیال خود خیال می کنند که من را کشتند و شما را عزادار کردند و دیگر کسی نیست که با آنها به ستیز برخیزد ولی به گفته شهید مظلوم بکشید مارا ملت ما بیدارتر می شود.جوانان ما هم با کشته شدن بیدار می شوند.
سخنی با خواهرانم
ای خواهران مهربان از شما می خواهم که در جامعه اسلامی طوری حجاب اسلامی را رعایت کنید که دیگران از شما درس بگیرند و از شما می خواهم که در شهادت من هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و سیاه پوش و گریه و زاری مکنید
همچون زینب که در شهادت برادرش همچو کوهی استوار بود
او در شهادت 72 تن مقاومت کرد و خم به ابرو نیاورد ولی شما با شهادت یک تن نمی توانید مقاومت کنید و اگر از من حقیر بدی دیده اید باید مرا عفو کنید
سخنی با برادرانم
ای برادرهای عزیزم از شما می خواهم که مادر را اذیت مکنید وبه حرفهای مادر گوش بدهید و به پدر و مادرتان احترام بگذارید و در راهی که من قدم گذاشته ام قدم بگذارید چون از این راه می توان به اوج و کمال آرامش رسید.
سخنی با دوستان و مردم
ازتمام دوستان و مردم می خواهم که هرکس از من قرضی دارد به پدرم اطلاع دهد و آن را بگیرد.
وصیت نامه پاسدار اسلام محمد بابایی
هرکس که عشق خمینی ندارد بر جنازه ام حاضر نشود                                                       10/11/64
هر کجا که خواستید مرا به خاک بسپارید                                                                           M-B
پدرجان از شما میخواهم 150 تومان به امام زاده عبدالله بیاندازید و 50 تومان به سید محمد چاپاری بدهید

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه