شناسه: 353190

وصیت نامه شهید عبدالرضا رحیمی بافقی

بسم رب الشهداء و الصدیقین  الصالحین
          به نام خدای درهم کوبنده ظلمت و ستم و ستمکاری و با سلام بی پایان نثار حضرت بقیة الله (عج)و با درود فراوان نثار رهبر عزیز روح الله و با سلام بر شهیدان ،از بدر رسول الله تا بدر روح الله و از بدر روح الله تا بیت المقدس 6 ، وصیت نامه خود را شروع می کنم :
        اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله . لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم . یا فاطمة الزهرا  
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظروما بدلوا تبدیلا .(احزاب 23)
        بار خدایا تو را سپاس که بر من منت نهادی و توفیق عنایت کردی که در جنگ با دشمنانت کشته شوم . خدایا نمی دانم که آیا با سنگینی گناهانم قدرت پرواز دارم یا نه لکن می دانم که تو بخشنده تر از آنی که وجود آدمی تصورش را کند . خداوندا گناهانم آنقدر زیاد است که شرم میکنم با تو سخن بگویم ،چه بسیار توبه شکنی کردم و چه بسیار کودکانی را دیدم و شنیدم که صدای نازکشان در گلو خفه شد و چه مظلومان که اسکلت بدنشان در زیر آوارها دفن گردیده ،لکن نتوانستم برای ایشان کار مثبتی انجام دهم ،بگذار که بدنم پاره پاره شود ،بگذار که سینه ام دریده شود و بگذار فرق سرم شکافته شود و بگذار جنازه ام در آتش یزیدها خاکستر شود تا روحم آزاد گردد ،بگذاراین قفس دنیا با مردنم شکسته شود تا روحم پرواز کند .ای خوشا آن روز که پرواز کنم تا بر دوست تا به هوای سرو کویش پر و بالی بزنم .
       سخنی با شما ای پدر و مادر عزیزم هرگز فراموش نمی کنم که سالها برایم زحمت کشیدید از آن روز که بدنیا آمدم و قدرت شیر خوردن نداشتم،تا حالا که به عنوان جوانی رسیده ام . آروز داشتم چون پسران دیگر خدمت گذار شما باشم و امید داشتم که در پیری عصای دستتان باشم لیکن مصلحت اسلام ایجاب می کند که بروم و اجل مهلت نمی دهد پس از شما پوزش می طلبم و معذرت می خواهم . و برادرانم  خصوصاتو ای برادربزرگ و ارجمندم تنها به عنوان یاد آوری و به عنوان آخرین سخن به شما می گویم که مبادا فردا اسلحه من بر زمین افتد و شما برندارید ،مبادا در میدان مبارزه سیاسی و نظامی و عقیدتی اسلحه ام بر زمین افتد و شما برندارید و خواهرانم شما باید در غمم صبر کنید و زینب وار پیام خونم را به جهانیان برسانید که :آنان که رفتند حسینی‌اند و آنان که ماندند باید کاری زینبی بکنند و گرنه یزیدی اند .شما را سفارش می کنم به صبر ،و مبادا کاری کنید که دشمن را شاد سازید و در شهادتم سیاه نپوشید بلکه لباس نو بپوشید که به بزرگترین آرزویم رسیده ام که به جوار خداوند می روم و در عزایم شیرینی بدهید که به ملاقات یار می روم .دوست‌داشتم که دردامادی برادرم او را بر دوش خود نشانم و به خانه عروسش ببرم ولی حالا باید او جنازه ام را بر دوش بگیرد . قالوا ربنا الله ثم استقاموا (فصلت 30).
          و عرض من با شما مردم شهید پرور :اول از همه شما حلالیت می طلبم و بعد می گویم هر چه شما کردید با امام .مبادا چون کوفیان رفتار کنید همان امامی که یکی از معصومین درباره ایشان چنین می فرماید :«اسمه روح الله موید الله »اسمش روح الله است و تایید شده خدا است .مردم عزیز:امروز تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون و تا آخرین منزل به لطف خدا ایستاده ایم .ما از اسکلت سوخته کودکان بی گناهمان در زیر آوار، زره ای فولادین در مقابل شما می سازیم و از فریاد در گلو خفه شده بابا آب داد محصلینمان در سر کلاس درس ، خنجری به تیزی فولاد می سازیم و به همت جوانان غیورمان در قلب دشمن فرو می کنیم و به آنان که دم از صلح می زنندمی گوییم که چرا آن روز که خونین شهر و آبادان ،پاوه ومهران و مریوان و نفت شهر به خرابه ها تبدیل می شدند عینک کوری زده بودید و چون روباه در سوراخ خزیده بودید !و دم از آتش بس نمی زدید .
در پایان از همه اقوام و همه مردم حلالیت می طلبم ،وعده دیدار ما روز محشر .
                           هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق                           ثبت است بـــه جریده عالم دوام مـا
                           مرغ بــاغ ملکوتم نـیم از عـــالم خـــاک                           چند روزی‌قفسی ساخته اند از بدنـم
                           ای خوش آن روز که پروازکنم تا بردوست                     بـه امید سر کـویش پر و بالی بزنـم   
                                                      «آنان که بر دردکشان، می خندند، بی خبرند از لذت شربت مدام ما »
                                                          والسلام  ــ عبد الرضا رحیمی بافقی ــ 28/2/1367

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه