شناسه: 353325

وصیت نامه شهید مرتضی زینلی بافقی

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص (صف 4)
    اینک که دلم پیش معشوق پرواز می کند ولی بدنم در مقابل گناهانم به لرزه در آمده و اشک در چشمانم چون آب جاری است با شوری دیگر چندمین بار وصیت نامه خود را آغاز میکنم
  با سلام به پیشگاه آقاامام زمان (عج) و نا ئب برحقش خمینی کبیر این امید مستضعفان جهان و درهم کوبنده ظلم وجور و با سلام به ملت حزب الله و شهید پرور ایران وهمچنین مسلمانان لبنان وفلسطین و افغانستان که چون کوه در مقابل کفر استوار گشته وبر علیه آنان به مبارزه برخواسته اند و با سلام به روح پاک شهیدان از کربلا ی حسین (ع) تا کربلاهای ایران که با ریختن خون خویش درخت اسلام وآزادی را آبیاری نموده  و قدرت اسلام وحق را به مستکبرین جهانخوار نشان دادندوسلام به شماخانواده  گرامی ومهربانم وهمچنین دوستان وهمشهریان، اکنون که بار دیگر قلم روی کاغذ می آورم و وصیت نامه می نویسم امیدوارم که خدای تبارک وتعالی گناهانم را ببخشد و شهادت را که تنها آرزوی من وبیشتر رزمندگان است نصیبم گرداند .
  دوستان وهمشهریان گرامی انشاءالله که خداوند همه ما را به راه راست هدایت کند و ما را بر هوای نفس مسلط گرداند . نه هوای نفس را بر ما تا بتوانیم ادامه دهنده راه و خط سرخ شهیدانمان باشیم و سرانجام مرگ ما را شهادت در راه خود قرار دهد .زیرا که شهادت نصیب هر کسی نمی‌شود و لیاقت می خواهد .
دوستان و همشهریان عزیزم من کوچک تر از آنم که حرفی برای شماها بزنم ولی وصیت و زندگینامه شهدا و همچنین شجاعت و شهامت شهدا  ما را آرام نمی گذارد و در راهی فرا می خواند که از اول تا آخرآن پر از عشق و محبت الهی است و به ما می گوید ای کسانی که می گفتید اگر زمان امام حسین (ع)بودیم او را یاری می کردیم اکنون دنیای کفر جمع شده اند و به جنگ امام حسین زمان برخاسته اند . بپا خیزید و این امتحان الهی را به نحو احسن انجام دهید . و اگر شعار ما اهل کوفه نیستیم سر می دهید باید تا آخر با عمل همراه باشد و همانطور که تا این لحظه با یاری خدا پوزه این کور دلان و بی خبران از خدا را به خاک مالیدید و از مال دنیا و زن وفرزند خودگذشتید ادامه دهید تا اینکه امام زمان ( ع) بیاید و انتقام این خونهای به ناحق ریخته را بگیرد . ؟؟؟ این است که شاید شهید و یا اسیر و یا مفقود شوم بلکه بخاطر این است که می ترسم بار دیگر از کاروانی عقب بمانم چنانکه بارها عقب ماندم و دوستانی چون موفق ها ،بنی اسدی ها و فتوحی هار فتند و این بارسنگین را بر دوش ما گذاردند .
    خدایا درونم وسوسه می کند و می خواهدمرا از راه دوستانم باز دارد ولی کلام من این است :الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا  .
پس ای دوستان وای همشهریان و ای جوانان که ؟؟؟سال از جنگ می گذرد و همه دوستانتان رفتند و شما از آن غافل هستید چرا به وصیت دوستانتان عمل نمی کنید چرا نمی خواهید همانطوری که در دنیا باهم بودید درآخرت هم با هم با شید وچرا می خواهید در روز قیامت در مقابل آ نها خجالت زده و سرافکنده باشید و ای جوانانی که هنوز از مسئله جنگ غافل هستید تا کی می خواهید دوستان شما در زندانهای بغداد باشند و تا کی می خواهید بدن دوستانتان بر روی زمین افتاده باشد  چرا به طورجدی  بامسئله  جنگ  روبرو  نمی شوید  تااسرای ما آزاد گردند آیا نمی دانید که با پیروزی این جنگ  چشم و دل هزاران طفل خرد سال شهدا ، اسرا روشن می شودو آیا نمی دانید که با پیروزی خانواده ها ی شهدا به نتیجه ازدست دادن فرزندان خود در این دنیا می رسند و چرا نمی خواهید خانه آخرت خودرا دربهشت آ باد کنید و راستی حالا ماباید با لباس خونین به صف شهدا پیو ستن را سعادت بدانیم ومرگ دررختخواب را ننگ  بدانیم و در آخر هرچه شما کردید واسلام و روحانیو ن هرگز اسلام بدون روحانی نمی ماند خصوصا تنها خورشید تابناک امام عزیرمان که همه پرده های ظلمانی را کنارزد و مارا از سیاه چالهای گندیده نجات داد و همیشه باید شکر گزار خدا باشیم که چنین نعمتی به ما عطا کرد . هرچه شما کردید و خون شهدایمان‌که مبادا خدای نخواسته روزی  هدر رود . به امید برافراشته شدن پرچم اسلام بر بلندترین کاخهای ستمگران .
   چکنم چاره ندارم که فلک‌کرده  جدا اصغر جان                                 زکدام غنچه ببویم که دهد بوی تورا اصغرجان
                                                                                                                                               مرتضی زینلی

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه