وصیت نامه دوم شهید حسین چوپانی زرجوع
بسم رب الشهداء و الصدیقین
گمان نکنید آنان که در راه خدا جهاد کرده اند و کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد خدای خویش روزی میخورند( قرآن کریم)
با نوشتن این وصیتنامه کوچک و جزئی با دشمن کفر و مزدور حجت تمام می کنم و باآغوشی باز به استقبال شهادت می روم و شهادت دعوتی است به تمام هدایت شدگان در راه خدا و اما پدر و مادر مهربان ، امیدوارم که با شنیدن خبر شهادت من افتخار کنی افتخار به خاطر اینکه یکی از فرزندان خود را در راه خدا دادی و بدانی که پدر و مادرانی که در راه خدا چنین گذشتهایی داشته باشند و با شهامت استقامت کنند رستگارند، و اما خواهران و برادرم محمد و عروس مهربانمان معصومه و داماد گرامیمان حسن ، امیدوارم که خداوند همه شما را به راه راست هدایت کند و امیدوارم که همه شما از من راضی و خشنود باشید . با تمام دوستان و آشنایان خداحافظی میکنم و امیدوارم که مرا حلال کنند . به امید پیروزی اسلام در سراسر جهان به رهبری امام خمینی و درود بر روحانیت مبارز و این سربازان واقعی اسلام . پس ( انا لله و انا الیه راجعون ) بازگشت ما به سوی خداست . من افسوس می خورم که چرا زودتر به این مکتب عزیز و اماممان آشنایی نداشتم . ای کاش خداوند بزرگ به من هزار جان میداد تا همه جانهایم را در راهش بدهم تا این جان دادنها یک خدمت کوچکی به اسلام کرده باشم . من امیدوارم که رهبر بزرگ انقلاب امام خمینی بت شکن مرا حلال کند و امیدوارم که این جنگ هر چه زودتر به نفع سپاهیان اسلام به اتمام برسد . خداحافظ دیگر عرضی ندارم امیدوارم که اگر که خداوند مرا دوست داشت و به سوی خود هدایت کرد و به لقاء الله پیوستم، خداوند هم یک صبری به شما بدهد و اما ای مادر گرامی که شب تا سپیده دم خواب نرفتی و من تو را اذیت می کردم، نمی گذاشتم تو راحت باشی باید مرا ببخشی و اما ای پدر گرامی بعد از شهادت من افتخار کن و بگو الحمدالله که همچون پسری را داشتم و در نزد خداوند فرستادم و اما ای برادرم در شهادت من هیچ هراسی نداشته باش و خداوند را شکر کن که همچون برادر بی قابلی داشتم و در راه خدا دادم و اما ای خواهر کوچکم من از تو انتظار دارم که مثل رقیه باشی و از هیچ چیز نترسی و واهمه نداشته باشی و اما ای خواهر بزرگم امیدوارم که مرا حلال کنی چون من شما را بسیار اذیت کرده ام و الان هم ناراحت هستم و امیدوارم که شما مرا ببخشید و اما ای داماد گرامی حسن امیدوارم مرا ببخشی چون من یک بار یک پاکت سیگار تو را بلند کردم و رفتم با بچه ها کشیدم و امیدوارم که اگر شهید شدم مرا حلال کنی و اما ای خواهرم مروارید امیدوارم که تو هم مرا ببخشی و حلالم کنی وبه محمد داماد هم بگوئید که مرا حلال کند و به پسر دائی هایم علی ، حسین ، حسن همه آنها بگو که مرا حلال کنند به دایی و زن دایی بگوئید که مرا حلال کنند و امیدوارم که تمام دوستان مرا حلال کنند با تمام رفقایم در چاه افضل خداحافظی می کنم و امیدوارم که همه آنها هم مرا حلال کنند و اما در پایان یادم رفت که اسم عروس خودمان هم در وصیتنامه ام بنویسم امیدوارم که او هم مرا حلال کند و یادش به خیر روزی که با هم بودیم می گفتیم و میخندیدیم. دیگر عرضی ندارم.
خدا حافظ
ثبت دیدگاه