وصیت نامه شهید مصطفی ولی الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اولیائه
همانا جهاد دری از درهای بهشت است دری است که خداوند این در بهشتی را به روی هر کس نگشوده است ( جمله ای از خطبه نهج البلاغه.)
با سلام و درود به یگانه منجی عالم بشریت و باسلام و درود به پیر جماران و با سلام و درود به شهدای راه حق و حقیقت.. اینک وصیتنامه را آغاز می کنم ، جوانان عزیز و متعهد ایران همیشه در پی آن باشید که در سنگر ایمان غافل نشوید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت باشید که در رختخواب ذلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شدند . همانا که یاران امام زمانمان آیت الله مدنی ، آیت الله دستغیب ، آیت الله صدوقی هم در محراب عبادت شهید شدند و خواهش من از مادران عزیز این است که از رفتن عزیزانشان به جبهه ها جلوگیری نکنند که فردا در محضر خداوند نمی توانند جوابگوی زینب باشید که تحمل 72 شهید را نمود و... خداوندا در این دنیا که نتوانستم آنطور که تو می خواهی زندگی کنم پس مرگم را آنچنان قرار ده که لااقل بدینگونه کفاره گناهان کبیره و صغیره را ادا کرده باشم. خدایا تو می دانی که برای همین عازم جبهه جنگ کفر و ایمان و اسلام و شرک و حق و باطل شدم . عازم شدم تا شاید بتوانم قدمی در راه رضای تو بردارم و پاک شوم و اذن دخول کسب کنم . شاید از روی لطف و کرمت مرا از بندگان خود قرار دهی.. برادران همیشه فقط و فقط برای رضای خدا کارکنید. بدانید که اگر حتی به اندازه ذره ای انحراف داشته باشید در روز قیامت جوابی برای خدا نخواهید داشت.. متن وصیتم به مادر عزیزم ، مادرجان می دانم داغ فرزند برای مادر خیلی مشکل است ولی من از شما انتظار دارم که مانند بانوی بزرگ اسلام یعنی حضرت زینب (ع) در برابر مشکلات و داغ فرزندت مقاومت نموده و سکوت را تا حد امکان مراعات کرده تا دشمنان اسلام و منافقین بدانند که در هر زمانی مادرانی شیر زن چون شما پیرو زینب هستید و فرزندان خود را با افتخار هدیه اسلام می کنید.
دوش وقت سحر از غصه نجــاتـم دادنـد اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند مادر عزیزم این خواهش را از شما دارم که ارثی را که بایستی از طرف پدرم به من برسد ، می خواهم بدهید به برادرم محمدرضا . چونکه این برادرم مخارجی برای تحصیل ندارد . و خواهش من از برادرم هم این است که مدرسه را ترک نکند تا به مقصد برسد. و زمینی را هم که آجر ریخته ام هم می خواهم برسد به محمدرضا . خداحافظ مصطفی ولی اللهی تاریخ 13/11/1361
ثبت دیدگاه