وصیت نامه شهید حسین فضلی احمدآبادی 1
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام همسر عزیزم ، امیدوارم حالت خوب باشد حال فرزندمان فاطمه هم خوب باشد. امشب که دارم این چند کلام برایت می نویسم ساعت 45/9 دقیقه است و شاید یک ساعت هم به شروع عملیات باقی نمانده باشد و هر لحظه آماده انجام وظیفه می باشم و تعدادی ازبرادران به خواب رفته اند و من تصمیم گرفتم چند کلامی برایت بنویسم اکنون که معلوم نیست در این عملیات زنده بمانم یا نه ، از تو درخواست می کنم این مدتی که با هم زندگی کردیم اگر در زندگی کوتاهی یا رفتار تندی از من سر زده به بزرگی خود مرا ببخشی ، من.که از تو راضیم و در این مدت یک سال و خرده ای که با هم بودیم بسیار زندگی خوشی داشتیم ، به جز مواردی که دخالتهای بیجا شاید ما را ناراحت می کرد و این هم از صبر تو ، اگر قرار بود آتشی روشن شود خاموش می شد. روی هم رفته به هر دومان خوش می گذشت و می دانم که برایت تحمل آن مشکل است ، یعنی تحمل جدائی ، ولی امیدوارم به خاطر آنکه من و هزاران شهید و اسیر و مفقود و مجروح ، به خصوص دایی عزیزت محمد دوست گرامی من صبر و تحمل نمائی که خداوند با صابران است. از پدر و مادرم و پدر و مادرت ، از اینکه بسیار به آنها زحمت دادم عذر خواهی کن و بگو مرا ببخشند و اگر کاری ، گرفتاری داشتی به برادرم علی بگو ، گرچه کار دارد ولی انجام می دهد و ما سه برادر جدائی همدیگر نمی توانستیم تحمل کنیم و در نزدیکیهای حمله با من با هم بودیم و با دایی علی و دیگر برادران احمدآبادی با هم بودیم و به من خیلی خوش می گذشت و امشب، شب سه شنبه تاریخ 20/12/1363 می باشد.. امیدوارم اگر من کربلا را زیارت نکردم . شما به این آرزو برسید و این آرزوی بزرگی که هزاران شهید به راهش رفته اند و به حضرت سیدالشهدا پیوستند . از دایی حسن و حسین و حاجی غلامرضا و همسرش و علی و کلیه اقوام عذر مرا بخواه ، بخصوص برادرانم و خواهرم که در طول عمرم بسیار به من محبت کردند و پدر و مادرم که برایم زحمت فراوان کشیدند از همگی طلب عفو می کنم از اقوام ، همسایگان ، دوستان آنهائیکه حق بر گردن ما دارند اگر کسی طلبی از ما داشت پرداخت کنید که کارمان در آخرت زار نشود. خودت همسر خوبی بودی و باشی ، نمی خواهم یک دفعه نا محرم تو را ببیند و واجبات را خوب انجام ده ، کارهایی که اسلام و خدا می پسندند انجام ده و از غیر آن پرهیز کن.و هر چه کردی فرزندم فاطمه را مواظبت و به راه اسلام تربیت کن و پیام خون من و هزاران شهید را به او برسان . در خاتمه 30000 تومان در وجه ماشین چک در کمد است 12 هزار تومان در بانک احمدآباد 6500 تومان در تیپ الغدیر که می فرستند و 2500 تومان در بانک اسلامی اردکان و حقوقی که از سپاه طلبکارم هر چه تو کردی وآخرت وزندگی تو بعد از من به اختیار خودت مورد رضایت خداوند و هر چه کردی فاطمه و با پدر و مادرم هر طور هست با هم مهربان باشید. و هروقت زیاد دلت برایم تنگ شد یاد بیاور بچه های یتیم فضل الله و رشیدی و همسر جوان ناکام دوست شهیدم حسنی را ، من از اینکه از قافله آنان عقب ماندم خجالت میکشم و تاسف می خورم و با دیگر خانواده های شهدا رفت و آمد داشته باش با مردم هرزه سر و کار پیدا نکن و به مادرت و مادرم کمک کن و راه زینب را بعد از شهادت اباعبدالله بپیمایی و پیام رسان خون شهدای انقلاب باش و من هر لحظه ای که به عملیات نزدیکترمی شود خوشحالتر می شوم و امیدوارم در آخرت در بهشت همدیگر را ملاقات نمائیم و با دایی محمد چون در کلاس درس در بهشت با هم باشیم و من امیدوارم که در این عملیات جواب موشکها و بمبها و انتقام خونهای ناحق ریخته را بگیریم که دل خانواده های شهدا را شاد کنیم و در همین جا ترا بخدا می سپارم .
والسلام
ثبت دیدگاه