وصیت نامه شهید فاضل خودستان
بسم رب الشهداء
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون
ای مردم گمان نکنید آنهائی که کشته شده اند مرده اند بلکه مرده اند و در نزد خدای خود روزی می خورند.
من به عنوان یک فرد مسلمان و به حکم شرعی و الهی که داشتم قدم دراین راه نهادم خداوند بزرگ را شکر می کنم که چنین سعادتی نصیب من کرد و چنین رهبری در جلوی راهم قرار داد و ذره ای نور ایمان در من روشن نمود تا خود و خدای خود را بشناسم. من اکنون که در میان شما نیستم و خداوند لیاقت شهادت را نصیب من کرد چنانکه خود را لایق نمی دانستم ، این پیام و سفارش را با صدای بلند به گوش منافقان و دشمنان اسلام برسانید که از کوردلی خود ، ما را ناآگاه می خوانند ، به انها بگوئید که ما آگاهانه و بیدار ، بدون هیچ جبر و زوری که بر شما وارد است در این راه قدم نهادیم و خون خود که در این راه ریختیم ، ناقابل و ناچیز بود که اگرهزار جان هم ما داشتیم در راه خدا و " الله اکبر " و " لا اله الا الله " در این را نثار میکردیم. و تو ای خواهر و برادر مسلمان بیدار باش و هشیار که فریب این از خدا بی خبران را نخورید و چهره هزار چهره شان شک و شبهه در دل تو ایجاد ننماید که همواره بیداریم و این سخن من با افرادی است که در گوشه و کنار زمزمه های موزیانه سر می دهند و می گویند باید امام زمان بیاید و کارها را درست کند و انتظار او باید بمانند که اول امام زمان منتظر شما است تا شما را بشناسد ، قلب خود را پاک کنید و همچنان قرص و محکم بر عقیده و ایمان خود استوار باشید.و زمان را برای ظهور حضرتش آماده و مهیا سازید تا خدای نکرده با امر افکار نا درست در دست کوردلان و منافقان قرارنگیرید و دست از یاری امام امت بر ندارید و بدانید زمان ، زمان امتحان و آزمایش است.. ای پدر ومادرم می دانم اگر من کشته شدم برای شما دردناک است ولی چه می شود کرد دین خدا در خطر است و در ضمن من از آن خدا هستم ، پس مرا حلال کنید . مادر جان حلالم کن چون بر ندای آزادی خود در آسمان آرزوهایم پرواز کنم ، مرا حلال کن تا خدایم مرا ببخشد ، مادر جان تو گذاشتی که من به جبهه بروم یادت بیاید که من آن روزی که با هم صحبت می کردیم برایت می گفتم ، مادر مرا آزاد بگذار ، مادر جان من در جبهه آزاد بودم از هرنوع وابستگی و هر چیز را کنار زده بودم و من می خواستم کاری کنم که به معشوقم نزدیک شوم و به تو گفته بودم که من عاشق خدا هستم و اینکه آمدم تا در صحرای خوزستان در کنار کارون ، کارونی از خون بسازم و در این بازار گرم و با صفای خون خریدار خوبی دارد . آمدم تا کالای ناقابل خود را تقدیم به مولایم کنم.، اگر پذیرفت کالای مرا. چند جمله راجع به خود من است اگر کشته شدم مرا غسل ندهید چون ننگ است برای کسی که مولایش حسین (ع) را غسل ندادند مرا غسل بدهید پس بر من کفن نپوشانید چون حسین (ع) را کفن نپوشانیدند ، بر مزار من گل نریزید زیرا انصاف نیست کسی که رهبرش را حسین (ع) در میان نیزه و خنجر بیرون آوردند و به خاک سپردند و بر مزار من گریه نکنید و اگر هم خواستید گریه کنید برای حسین (ع) گریه کنید و اینکه به یاران بگوئید که ای یاران شما را به خدا سوگند که نکند امام خمینی را تنها بگذارید که به سقوط کشیده خواهید شد و اگر عمل نکردید تا ابد زیر دست کفار خواهید بود. جند کلمه دعا می کنم ، خداوندا مرا بیامرز که فرامین تو را به پشت گوش انداختم.. خداوندا مرا بیامرز که دستانم به آلودگیها آلوده گشته است.. خداوندا ، مرا بیامرز که شکمم از لقمه های حرام پر کرده ام.. خداوندا ، مرا بیامرز که عمر خود را در هوی و هوس افکندم.. خداوندا ، مرا بیامرز که هر گاه سخن می گفتم و گوینده بودم خود را عالم و شنونده را جاهل می پنداشتم. خداوندا ، مرا بیامرز ، از سیاه دلی در آور و به روشنائی هدایت کن.. خداوندا ، مرا بیامرز که بسیار شوخی هایی که سبب کم عقلی می گردید انجام دادم.. ای دوستان و رفقا اگر من با شما بد اخلاقی کردم امیدوارم مرا ببخشید و از من راضی باشید. والسلام خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
فاضل خودستان مورخ 11/4/1361
ثبت دیدگاه