وصیت نامه شهید بهبود ادیبی
بسم الله الرحم الرحیم ... به برادرم دروغ نگویید... نگویید من به سفر رفته ام. نگویید من از سفر باز خواهم گشت. نگویید زیباترین هدیه را برایش خواهم آورد. به برادرم واقعیت را بگویید... بگویید بخاطر آزادى تو هزاران خمپاره دشمن سینه بهبود را نشانه رفته اند. بگویید خون برادرت بر تمام مرزهاى غرب و جنوب كشورش پریشان شده است. بگویید خمپاره هاى دشمن انگشتهاى برادرت را در سومار، دستهاى برادرت را در بانه و پاهاى برادرت را در مجنون سینه برادرت را در شلمچه، چشمان برادرت را در هویزه حنجره برادرت را در ارتفاعات الله اكبر، خون برادرت را در رودخانه بهمنشیر و قلب برادرت را در خونین شهر پرپر كرده اند. اما هنوز ایمان برادرت در تمامى جبهه ها مى جنگد.. به فیروز واقعیت را بگویید... بگذارید قلب كوچك برادرم ترك بردارد و نفرت همیشه اى از استعمار و بعثى ها در آن بدواند. بگذارید برادرم بداند... كه چرا عكس مرا بزرگ كرده اند. چرا مادر دیگر نخواهد خندید. چرا گونه هاى خواهرم همیشه خیس است. چرا پدر عصا به دست گرفته است. چرا دایى هایش محبتى بیش از پیش به او دارند. چرا بهبود به خانه برنمىگردد. بگذارید برادرم بجاى توپ بازى، بازى با نارنجك را بیاموزد. بجاى ترانه فریاد را بیاموزد و بجاى جغرافیاى جهان، تاریخ جهانخواران را بیاموزد. هر روز فانسقه پدرش را ببندد. هر روز پوتین هاى برادرش را امتحان بكند. هر روز اسلحه پدرش را روغنكارى بكند هر روز با قمقمه برادرش آب بخورد. به برادرم دروغ نگویید... نمى خواهم آزادى برادرم قربانى نیرنگ جهانخواران باشد. به برادرم واقعیت را بگویید... مى خواهم برادرم دشمن را بشناسد. امپریالیسم را بشناسد. استعمار را بشناسد. به برادرم بگویید كه من شهید شدم. تابوت مرا جاى بلندى بگذارید تا بوى مرا باد نزد دوست دارانم برساند. دستهایم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم بدانند كه با خود چیزى نبرده ام. چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند كوركورانه نمرده ام. دهانم را باز بگذارید تا مردم بدانند كه با گفتن «لااله الا الله» به شهادت رسیدم.
ثبت دیدگاه