وصیت نامه شهید بهرام عبدل نژادقزوینی
بسمه تعالی وصیتنامه شهید در زندگيم چيزى ندارم كه به كسى ببخشم فقط رضايت پدر و مادر شرط است. از طرف من به خواهرم بگوييد باعث افتخار من هستيد چون آن چيزى كه من انتظار داشتم بوديد و اگر از من بدى دیدهاید به خوبى خود مرا ببخشید. به برادرانم بگوييد آرزو داشتم در دامادى شما خدمت كنم و زير بال شما را بگيرم. عاشق بهزاد كوچيكم هستم هر دو برادرم را دوست دارم و هميشه دوست خواهم داشت . به مردن افتخار نمىكنم چون مثل من خيلى هستند. منظورم جوانهايى است كه آرزوهای فراوانی داشتند. پس من فرقى با آنها ندارم. به در و همسايه بگوييد از من راضى باشند چون نمىخواهم كسى از من كينهای داشته باشد. در مجلس ختمم براى تمام جوانها فاتحه بخوانيد. به تمام فاميل بگوييد زندگى ارزشى ندارد همانطور كه يك روز چشم به جهان مىگشاییم، روزى هم باید چشم از جهان ببنديم. سعى كنيد هميشه به ياد زير دست خود باشيد، مال و ثروت هر قدرى كه باشد بالاخره تمام خواهد شد، اگر تمام هم نشود، عمر انسان به سر خواهد رسید و فقط خوبى و بدى مىماند، پس بگذاريد هميشه خوبى باشد . فقط هفت روز برایم مشکی بپوشید، چون اين طور دوست دارم. رنگ مشكى دلگير است و دوست ندارم كسى در اين جهان دلگير باشد. از طرف من به مادر بگوييد، شيرش را حلالم كند چون احتياج به اين دعا دارم. به پدر بگوييد مىدانم جوان خوبى نبودم، ولى از من راضى باشد و تا زمانی که جان در بدن دارد از خانوادهاش حفاظت كنند .به تمام عزيزان من بگوييد بهرام هنوز خيلى آرزو داشت، ولى به خاطر خاك و ناموس كشته شد. بگذاريد صحبتهايم را تمام كنم و بستگان را بيشتر از اين اذيت نكنم. من از همه راضى هستم و دوست دارم همه از من راضى باشند . به اميد روزى كه تمام مردم جهان بداند بايد همه با هم يكى شويم و از خداوند بزرگ اطاعت كنيم. بدانيد كه اگر در اين جهان خوبى نباشد، در آن دنيا با خوبى زندگى مىكنيد .زمانى كه كوچك بودم بعضى اوقات به فكر مرگ پدر و مادر مىافتادم و از خدا خواهشم اين بود كه هر وقت مادر يا پدرم را مىخواهى از من بگيرى من هم دوست دارم بميرم تا در غم آنها نباشم .
ثبت دیدگاه