وصیت نامه شهید بهمن احمدی دیزانی
سخن را با نام خدای شهیدان آغاز میكنم. اول از هر چیز خدمت پدر عزیزم سلام عرض میكنم و از خداوند متعال سعادت و خوشبختی شما را خواهانم. من افتخار میكنم كه همچون شما پدری دارم. پدرجان، زمانی كه حسین (علیه السلام) به نبرد با كافران برآمد فقط 72 یار داشت و با این 72 تن به نبرد با كافران پرداخت و برای همیشه اسلام عزیز را پایدار نمود و من هم اكنون این افتخار بزرگ را پیدا نكردم كه همچون یاران حسین در نبرد حق علیه باطل در ارتش حسین زمان خود، خمینی بزرگ كه همیشه روح و جسم من بوده است با كافران به نبرد بپردازم و تو ای پدر باید افتخار كنی كه یكی از فرزندان خود را برای جاویدان ماندن اسلام عزیز نثار كردی و بدان تا زمانی كه ما زنده هستیم نخواهیم گذاشت كه كوچكترین خدشهای به اسلام عزیز وارد شود و تا آخرین نفس خمینی كبیر را یاری خواهیم كرد. مادر عزیز سلام، چند كلامی هم با تو مادر عزیز سخن دارم. تویی كه همیشه راهنمای من بودی. هیچگاه تو را فراموش نخواهم كرد و فقط از شما میخواهم كه زینبوار همچون كوه مقاومت و ایثار باشی و تمام برادران من را همچون حسین(علیه السلام) به بار بیاوری تا روزی كه احتیاج شد آنها را در راه اسلام عزیز قربانی كنی و هیچگاه به خاطر من قطرهای اشك از چشمانت جاری نشود كه این همانا شاد كردن اسلام عزیز است. و شما ای برادران و خواهران عزیزم، از شما میخواهم كه تا زنده هستید راه خمینی كبیر را كه همان راه الله است، ادامه دهید و تا آخرین قطره خون از این راه مقدس دفاع كنید. و ضمناً در پایان سخنانم از تمام دوستان و آشنایان میخواهم كه اگر اشتباهی از من سر زده است مرا ببخشید و همگی شما را به خدای بزرگ میسپارم. ((( اگر باید بمیرم بگذار شكوهمندانه بمیرم )))
ثبت دیدگاه