وصیت نامه شهید مسلم رجبی نصرت آبادی
بسم رب الشهداء و الصديقين
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿ وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ سوره آل عمران، آیه 169﴾
با سلام و درود بر آخرين ولي خدا بر روي زمين يعني امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف كه با ظهورش جهانپر از عدل و داد ميشود و با سلام و درود بر پير جماران و اميد مستضعفان جهان حضرت امامخميني(ره) كه با قيام خود ما را از زير بار 50 سال ظلم و بيدادگري اين پدر و پسر ملعون بيرونآورد و با سلام و درود بر رزمندگان و پويندگان راه حق و حقيقت كه با اعزام خود به جبهههاي جنگ وحشتي عجيب بر اندام ابرقدرتها انداختهاند.
باري اين آخرين نامه و صحبت و سخن من است كه نام آن وصیتنامه است مينويسم و ازشما ميخواهم كه مرا حلال كنيد و گاهي اوقات كه شما را ناراحت كردهام از شما عذرخواهيميكنم، باري مادر عزيز و مهربان و دلسوزم كه سالها برايم زحمت كشيدهايد از شما ميخواهمكه مرا حلال كنيد و بعضي اوقات كه شما را ناراحت ميكردم مرا ببخشيد و از خدا برايم طلب مغفرت بنماييد و همچنين اي پدر مهربانم كه سالها براي من و ديگر فرزندانتان زحمت كشاورزي را تحملكردهايد تا ما را بزرگ كردهايد از شما ميخواهم كه مرا حلالكنيد و از اينكه نتوانستم آن طوري كه بايد و شايد در امر كشاورزي شما را ياريكنم و حتي گاهي اوقات ازفرمان شما سرپيچي كردم مرا ببخشيد. و از بردران و خواهرانم ميخواهم كه مرا حلالكنند و مرا ببخشند چون كه من به آنها خيلي زحمت دادم و از برادرانم ميخواهم كه راه مرا ادامه دهند وجبهه و جنگ را فراموشنكنند و در تربيت فرزندان كوشش فراوان بنمايند و از خواهرانم ميخواهم كه حجاب اسلامي را رعايتكنند و از برادران و خواهرانم ميخواهم كه به فرزندان خود بگويند كه عموي شما در راه جهاد با كافران بعثي به شهادت رسيد و براي اينكه دين اسلام را حفظكند به جبهه رفت و هرگز زندگي با ذلت را بر مرگ باعزت ترجيحنداد تا اينكه سرانجامبه آرزوي خود كه شهادت بود رسيد.
و وصيت من به قومان و خويشان و ملت شهيدپرور اين است كه جبهههاي جنگ را خالي نگذارند و با ورود به جبههها جاي خالي شهداء را پركنند واسلحه افتاده آنها را بردارند و همچنين كمك به جبهه يادتان نرود و اگر دسترسي به نمازجمعه داريد در اين سنگر سياسي عبادی شركت جوييد و در مراسم دعاها از جمله دعاي كميل وتوسل و ندبه و زيارت عاشورا شركتجوييد و در آن مراسم يادي هم از ما بنماييد كه دستمان از همه جا كوتاه است. فقط اميدمان به شماها است در اين مجالس براي ما دعا كنيد.
و از تمامي رفيقان هم سن و سال ميخواهم كه آنهايي كه درس ميخوانند در يادگرفتن درس حداكثركوشش را بنمايند و در كنار سنگر مدرسه جهاد را فراموش ننمايند. و وصيت من به برادران گروه مقاومت اين است كه اين سنگر را حفظكنند و در كلاسها و همه برنامههايش شركتكنند و اين خودش مشتي است بر دهان ابرقدرتهاي شرق و غرب.
باري اي پدر و مادرم از شما ميخواهم كه براي من زياد گريهنكنيد و از اينكه من در بين شما نيستم ناراحت نباشيد وباید افتخارکنید که لیاقت این را داشتید که فرزند شما در راه خدا شهیدشود و این افتخار بزرگ شامل حال شما شود.
و پدرم من 9 روزه نتوانستم بگيرم اينها ماندهاست. اگر توانستيد بگيريد كه خدا مرا ببخشد.
و دعا به امام امت و رزمندگان يادتان نرود و هميشه به يادخدا باشيد كه ياد خدا به دلها اطمينان و آرامش ميدهد. ديگر سخني ندارم.
خدايا،خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
از عمر ما بكاه، به عمر او بيافزا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
معلولين و مجروحين شفا عنايت فرما صدام و صداميان نابودشان بگردان.
قرار است كه من آخر بميرم
نميخواهم كه در بستر بميرم
همي خواهم كه در سن جواني
ميان جبهه و سنگر بميرم
دوست دارم شمع باشمدر دل سنگر بسوزم
روشني بخشم به جمعيخودم تنهابسوزم
خداحافظ
ثبت دیدگاه