وصیت نامه شهید بهمن نوروزی
ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين. با ياد آن كه تو را و مرا جان داد. پسر مىنويسم كلماتى را نه به عنوان چند بلكه به عنوان شايد آخرين كلامم با تو يگانه من روزگار، روزگار انديشيدن است. اين ايام و پاى نهادن در عرصه عزت و جاودانگى، لحظهها، لحظههاى انتخاب است. آنچه رب العالمين اعطا كرده ؟؟؟ تا راه او را بپيمایيم و براى خويش شرف و اصالت را به اثبات برسانيم. لحظه انسان بودن است. فرزندم! بايد از كوچههاى پر نشيب و فراز آرزوها و تعلقات كنده شد و دور ريخت تمامى دلبستگىها را و بشتابيد بسوى او كه خالق است. پسرم! رفتن آسان است و نه دشوار؛ اما چگونه رفتن مهم است، چگونه سفر كردن، تو حالا كوچكى و خرد، معصومى و پاك، كى مي شود ؟؟؟ تو را كه بزرگى و نيرومند، ليكن زندگيت را باطل مكن به گرايش هاى كمارزش، وجود پاك تو در جامعه فردا بايد الگوى ديگران گردد. بايد آنچه شايسته يك انسان است انجام دهى. من به راهى مي روم كه فراسويش سعادت است و اگر لايق باشم در ضيافت الله شركت نمايم. در زندگى هميشه آرزو داشتم كه بتوانم روزى ادعا كنم كه از فطرت پاك انسانى كمى برداشتهام و حالا مي دانم اگر شهيد شدم با چشم و دل باز بوده و جز اين آرزويى نداشتهام. و شما خوب مي دانيد كه من قدم در راهى نهادم كه تمامى آزادگان تاريخ نهادهاند و زير يوغ ظلم كمر خم نكردند و با خون خود هميشه جلوى بى عدالتىها و ستمها سدى عظيم به پا كردند. راهى را مي روم كه راه رهایى است ؟؟؟ در افتادن است، راه مبارزه است تا شهادت. پسرم! آنان كه به سرزمين ما با بىشرمى گام نهادند بايد بدانند تا ما هستيم آرزوى اشغال سرزمين ما را و حتى خدشهدار كردن انقلاب و آرمان ما را كه همانا الله است به گور خواهند برد و با ايثار جان خود اين دست نشاندگان شرق و غرب و اين نوكران جهانخوار را پشيمان خواهيم كرد. فرزندم! تو امروز خيلى كوچكى و درك آن را ندارى كه بفهمى چرا پدرت رفت؟ ولى روزى كه بزرگ شدى با افتخار سرت را بلند خواهى كرد و با صداى بلند و رسا خواهى گفت كه فرزند شهيد هستى، فرزند كسى هستى كه براى رسيدن به آرمان والاى شهادت از جان خود گذشت تا به تو و به ديگران درس ايمان و فداكارى و ايثار بدهد. باشد كه اين آرمان پدرت را دنبالهرو شوى. پسرم! تمامى اين حرف ها سخنان قلبم بود كه برايت نوشتم و آرزو دارم كه مادرت تو را يك انسان آزاده بار بياورد و رسالت خودش را كه همانا تربيت صحيح و حسينگونه توست به تو بياموزد و فاطمهوار تو را پرورش دهد تا بعدها بتوانى راه حسينيان را بپيمایى. فرزندم، عزيزم، دلبندم! به مادرت احترام بگذار چون در زندگى من، شما دو نفر هستيد كه مكمل من خواهيد بود. سخنى با تو ای پدر و مادر مهربانم: خوب مي دانم كه چه روزها و شب ها بر بالين من نشستید؛ خوب مي دانم كه چه مصيبت ها را به دوش كشيديد تا مرا همچون درختى پربار كنيد؛ مي دانم كه برايتان مشكل است غم دورى من، اما عزيزانم! من كه امروز از تمامى دلبستگي هايم دل كندم و قدم در راهى گذاشتم كه مي دانم تنها همين راه است كه مي توانم انسانيت و شرفم را به اثبات برسانم، چرا نروم؟ بگذاريد جسم من نابود شود و روحم جاودانه بماند. پدر و مادر عزيزم! هرگز براى مرگ من اشك نريزد؛ زيرا كه مرگ با عزت مايه سربلندى و افتخار است. ايمانتان را همچنان استوار و دلى صبور داشته باشيد و براى پيروزى حق بر باطل دعا كنيد و فرزند حقيرتان را حلال كنيد «ربنا إننا سمعنا مناديا ينادى لايمان ان آمنو بربكم فامنا؛ خدايا! شنيدم كسى از جانب تو ندا مي دهد براى ايمان و ايمان آورديم.» والسلام بهمن نورزوى
ثبت دیدگاه