شناسه: 362281

نوروز خونين

اولين گروه اعزامي بسيج ابرکوه در تاريخ 1363/12/13 به تيپ الغدير بوديم، بر حسب نياز و دستور فرماندهي به جزيره مجنون رفتيم.

ورود ما به خط جزيره مصادف با عيد نوروز 1364/1/1 بود.

دشمن بعثي خمپاره ي زماني زياد مي زد، چون مي دانشت بچه ها در کانال کنار جاده ي خندق هستند. همين طور که در کانال نشسته بوديم در فاصله تعيين شده من پايم را جمع کردم، پيش خود گفتم اگر ترکشي آمد به پاي من اصابت نکند، ناگهان خمپاره ي زماني بالاي سرمان منفجر شد و ترکش بزرگي جاي پاي من داخل کانال به زمين فرو رفت.

کم کم به ظهر نزديک مي شديم، با شنيدن صداي اذان از قايق تبليغات، بچه ها با قمقمه وضو گرفتند و غير نگهبان ها بقيه مشغول خواندن نماز شدند.

بعد از نماز، قايق تدارکات غذا آورد، جاي شما خالي ناهار چلو گوشت داخل نايلون ها بسته بندي شده  و سهم هر نفر يک نايلون بود.

مشغول غذا خوردن شديم که ناگهان انفجار بزرگي اتفاق افتاد، داخل سنگري که ما بوديم به قدري خاک شد که ديگر غذا قابل خوردن نبود و تا چند دقيقه همديگر را نمي ديديم.

حاج حسن غلامزاده رزمنده با تجربه اي بود، از سنگر بيرون رفت و برگشت: پرسيديم چه خبر؟ گفت: نگران نباشيد. انفجار خمپاره 120 بوده است.

به مرور بچه ها کنجکاو شده و فهميدند که خمپاره داخل سنگر بچه هاي ابرکوه خورده و عزيزان مجيد چاکرالحسيني، علي دارائي، علي فاتحي و چند نفر ديگر به فيض شهادت نائل آمدند.

هر چند احمد شيخي با آن ها بود ولي چون چند لحظه بيرون سنگر بود، به شدت زخمي و به اورژانس منتقل شد.

يادم هست در همان خط با برادر عزيزم سيدرضا ميرسعيدي نگهبان بوديم، ترکش خمپاره 60 به بازويش خورد و مجروح شد.

نقل از مجيد حاجي زاده مريم آبادي از عيد 64 در کتاب همگام با حماسه، محمدرضا بابايي، ص 739

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه