شناسه: 365957

وصیت نامه شهید محمدعلی شیرزادپویه

بسمه تعالی دوستان اگر به جبهه میائید قدرخود را بدانید و گر نه حداقل این نوشته‌ها را در لحظه‌های که بهترین جوانهای ما داشتند و روح خود را به سوی خدا می‌فرستادند را مطالعه کنید از دوستان خود خواهش می‌کنم که سعی‌کنند مطالبی را که نوشته‌ام مطالعه کنند و خود را با این لحظات بنظر آورند و یا دوستان شهید خود را همچون حسینیان، دشتی، انصاریان، خاکی، عفت، ابراهیمی، رشیدی و شاید شیرزاد را بیاد آورند. جمعه (28/9/65) از موقعیت شهدای عملیات بدر بطرف خرمشهر حرکت کردیم و صبح روزشنبه (29/9/65) به خرمشهررسیدیم و در یکی از ساختمانهای آن اقامت گزیدیم من درفکر بودم که آیا چند روز به عملیات مانده و چه بکنم تا لیاقت شهادت نصیبم گردد و به آرزوی همیشگی خود یعنی شهادت برسم در این فکربودم که چرا سعی نمی‌کنم تا خودم را بسازم و درنهایت توفیق شهادت پیدا کنم؟ چه چیز انگیزه جلوگیری از آن می‌شود؟ ولی خدایا امیدم هرگز قطع نخواهد شد و امید روز یا ساعت یا ثانیه‌هایی را می‌کشم که یک جرقه درونی در من بوجود آید و انسان کاملی شوم و مورد رضای خدا قرارگیرم بتوام به خدا برسم درهمین اثناء یکی از برادران درحال خواندن قرآن بود ولی من اینقدر بیحال بودم که حاضر نبودم الان که چند روزی بیش به عملیات نمانده به فکر خودسازی باشم و وسایل سفر و توشه آخرتم را آماده کنم تا بتوانم راهی را بروم که مورد رضای خدا باشد. خدایا تو را به مظلومیت فاطمه زهرا قسمت می‌دهم که قدرتی درمن بوجود آور که بتوانم در عملیات آینده آن وظیفه‌ای که بردوشم است به نحو احسن انجام دهم و اگر خدا خواست شربت شهادت بنوشم و به هدف خود که همان رسیدن به خداست دست یابم و این امید را از خدا دارم که تا شب عملیات و یا حتی در حین عملیات یک تحول واقعی در من رخ دهد و بتوانم رضایت خدارا جلب کنم و عاشق واقعی خدا شوم. آری روزها از پس هم می‌گذرد ولی من تغییری نکردم اما همچنان آرزوی رسیدن به حسین را در سر می‌پرورانم و در طول این مدت چند جلسه با نیروها داشتم و در این فکر بودم که چقدر بین این نیروها افرادی جالب و با اخلاصی دیده‌ می‌شوند در همین روزها(یکشنبه .3/9/65) بودکه منطقه عملیاتی را برایمان توجیه کردند جالب بود ولی مسئله اصلی همان توکل بر خدا و پشتیبانی‌او بود و اگر انشاا... همانطور که خدا در عملیات والفجر 8 کمک کرده بود در این عملیات نیز کمک کند دیگر عراق قدرت نفس کشیدن هم پیدا نخواهد کرد و این عملیات نیز یک عملیات سرنوشت‌ساز خواهد بود همان عملیاتی که چشم تمام ملت شهیدپرور ایران به آن است چقدر جالب و نیکوست که یک انسان ساعتها وقتش را درحال سجده‌کردن معبود خود بگذراند و با خدایش درد دل کند گریه و زاری کند به خدا التماس کند که او را به راه خودش نگهدارد خدایا هنوز می‌دانی که می‌خواهم آدم شوم به‌راهی که تو نظر داری بیایم و انسانی خود باخته شوم و جان بی‌ارزشم را برای تو و برای تو تقدیم کنم ای خدا تو می‌دانی که خیلی از اوقات می‌خواستم و می‌خواهم با تو به تنهایی بگذرانم و ساعتها تنها باشم و با تو رازو نیاز کنم خوشابحال شهیدان همچون حاجی‌آقا حسینیان که واقعا مربی بود و خیلی افراد را تربیت کرد و به راه اسلام و جبهه کشاند و خود به راه معشوقش شتافت . بعضی وقتها بچه‌ها حرفهایی می‌زنند که روی گریه کردن را ندارم و اگر جلوی کسی نبود گریه می‌کردم مثلا می‌گویند ما بعد از عملیات به خانه شما می‌آییم و حالت تو را برای آنها می‌گوییم ولی خدا شاهد است که همیشه ترس دارم که خدای نکرده دو باره مثل اول سالم بازگردم اما همراه با بیماری معنوی یعنی هنوز روح را به معشوقش نرسانده برگردم . عملیات کربلای 4 تقریبا ساعت 9 شب چهارشنبه(3/.1/65) شروع شد که با رمز مبارک یا محمد(ص) بودکه همان شب عملیات با یکی از بچه‌ها نگاه به آسمان کرده بودیم و در باره شغل شهادت و شهید شدن صحبت می‌کردیم که خدایا آیا ممکن است ما هم چون پاکان به تو و به کمال نهاییت برسیم؟ آیا لحظه‌ای فراخواهد رسید که با تو دیدار کنیم خدایا تو را به طفل شیرخوارامام حسین(ع) علی اصغر سیدالشهدا قسمت می‌دهم که‌شوق رسیدن به خودت را به ما بده تا بتوانیم را ه را برخود هموار کنیم و به تو برسیم . قراربود شب اول عملیات گردان ما وارد عمل شود ولی عمل نکرد همان شب بود که بچه‌ها همدیگر را در بغل گرفته و گریه کنان از همدیگر حلال بودی می‌طلبیدند و عشق به خدا را درعمل نشان می‌دادند خدایا خیلی می‌خواهم عاشق خوبی نسبت به تو باشم ولی چه کنم لحظه‌ای که از یاد تو غافل می‌شدم واز گریه‌کردن دورمی‌شدم و دیگر حالی نداشتم می‌خواستم در جایی تنها و زار زار گریه کنم و سرم را از سجده به خدا بر ندارم تا ایمان پیدا کنم که اگر چنین شد خدا نیز مرا نزد خودش خواهد برد. خدایا نمی‌خواهم که دیگر این دفعه به یزد بازگردم بلکه یا شهید شوم و امام حسین(ع) ببینم یا اینکه کربلا آزاد شود و به پابوس آن حضرت بروم . خدایا تو را به فاطمه و فرق شکافته شوهرش ، تو را به فاطمه و سر بریده حسینش ، تو را به‌فاطمه و علی‌اصغر سید الشهدا، تو را به فاطمه و ابوالفضل عباس، تو را به فاطمه و علی‌اکبر سیدالشهدا، تو را به فاطمه و پاره‌های جگر حسن مجتبی قسم دیگر مرا به یزد باز نگردان و شهید کن. خدایا تو را به پهلوی شکسته زهرا کمکم کن تا به دیدار خودت بشتابم و به سوی تو عروج کنم اما دو باره به خود می‌گویم که ای شیرزاد این حالی نیست که باید داشته باشی قبلا در همین حالی که می‌نویسم یکی از دوستان در حال تلاوت قرآن کریم است اما خدایا باز نا امید نمی‌شوم چون‌خودم‌فکر می‌کنم که واقعا دل از دنیا کنده‌ام و باید بروم جای من دیگر در این دنیا نیست گاهی فکر می‌کنم که حاجی حسینیان هم خیلی کم توجهی به ما می‌کند و حتی در خواب ما هم نمی‌آید ولی بازفکر می‌کنم که چه معلوم آمدنم به جبهه و قرار گرفتنم در این موقعیت حساس از دعای خیر حاجی نباشد پس حاجی آقا حالا هم بیا و بقیه راه را کمک کن، تو که از مقربین و خوبان درگاه الهی هستی از خدا بخواه که توفیق بندگی خالصانه و شهادت در راهش را به این بنده حقیر بدهد و این بنده ضعیف را هم مورد شفاعت قرار دهد . خدایا می‌دانی که فطرت ما پاک است پس تو را به جان شهیدان واقعی درگاهت ما را پاک گردان. آری چند شب از عملیات کربلای 4 گذشت ولی ما توفیق شرکت در آن را نداشتیم یعنی اصلاگردان وارد عمل نشد و هرلحظه‌ای که می‌گذشت خودم و یا شاید هم دیگران حالمان عوض می‌شد وآن‌روحیه بالا و عرفانی شب اول را نداشتیم اما خدایا تو را شاکرم که تنوانستم در این موقعیت و لحظه و در جبهه و نزدیک به منطقه عملیاتی باشم ولی خدایا از تو خواهش می‌کنم توفیق شرکت در عملیات را به این بنده حقیرت بده دو باره به خاطر دلایلی ما را از خرمشهر به اطراف آبادان داخل یک نخلستان خرما بردند . روز جمعه (5/.1/65) بود که به آنجا رسیدیم و در یک خانه مستقر شدیم که در کنار رودخانه بهمن شیر بود. الان ساعت ده صبح روز (6/.1/65)است هوا، هوای خوب و مناسبی است هرکس با حال و هوایی کنار رودخانه آمده یکی آمده و با دوستش قرآن تلاوت میکند یکی رخت می‌شوید وآن دیگری درحال تخمه شکستن و صحبت است اما در میان همین جمع سربازان خداوند پاسداران قرآن چندنفری هم در حال نوشتن نامه و وصیت نامه بودند. از خدا می خواهم که ما را در راهی که انتخاب کردیم ثابت قدم بدارد و در پایان از همه کسانی که به نحوی از من آزرده هستند معذرت می خواهم و از همه می خواهم که مرا ببخشند. والسلام. التماس دعا

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه