وصیت نامه شهید محمدهادی زینی
بسم الله الرحمن الرحیم به نام الله پاسدار روح قرآن و به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام ایزد متعال پایان بخش رسولان که هستیبخش جهان و جهانیان است. ولا تقولو لمن یقتل فیسبیلالله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون هرکس که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده ابدیست ولیکن همه شما این حقیقت را در نخواهید یافت. عزیزان ای ایثارگران و ای منادیان راه حق و حقیقت این شما بودید که چنین فرزندی را با اجتماع تحویل داده که در راه حق که راه خداست گام بردارند و جز او به کس دیگر دل نبندند و چز راه الله راه دیگری را نپمایند و در رکاب حسین زمان خمینی پیر جماران همچون شیر شمشیر بهدست و بر پیکر خصم دون یزیدیان زمان و جنایتکاران شرق و غرب این چنین پیروزمندانه بتازند. و دعوت حق را لبیک گویند و منادیان شب باشند. عجب نداشته باشید از اینکه درراه خدا گام برداشتهاید زیرا این پیکر استخوانی میبایست روزی در خاک نزد او برگردد و چه خوب آنکس که در راه خودش نیز گام برداشته ودعوت حق را لبیک گفته همانطور که خداوند در قرآن فرموده روزی همه به دست ماست و تا زمانی که روزی او را قطع نکردهایم جهان را وداع نخواهد گفت خوشا به سعادت آنهایی که روزیشان تمام میشود موقعی باشد که به یاد خداوند برای خدا باشد اگر موقع رفتن بندهای کافر بمیرم و ای مصیبتا شب اول قبر ملائک خدا عمود آهنین و گداخته بر سر میکوبند و میگویند در دنیا چه کاری کردی چرا عمرت را به بطالت گذراندی واز یاد خدا غافل بودی در حالی که میتوانست لحظهای از یاد خدا غافل نشوند و خوشا به سعادت آن مومنانی که در موقع رخت بر بستن به ذکر خدا مشغول بوده و در راه حق جان را به جان آفرین تسلیم کنند. وقتی شربت شهادت را مینوشند و بر زمین میافنتند خداوند میگوید لبیک بنده من درجه خود را دربخشت برین میبیند. چرا چرا قدری نمیاندیشیم که این جان را از کجا آوردهایم و این جسم از چیست و از کجا آمده و برای چه پا در عرصه دستی نهادهایم . برای چه زندگی میکنیم و چرا میمیریم اگر قدری فکر کنیم با خود میگوییم کاش زودتر به دنیا آمده بودیم تا در رکاب آقا امام حسین کمر هفت بر بسته و گام به گام با ایشان شمشیر میزدیم ولی هرچه فکر میکنیم بازهم میگوییم شاید آن موقع ما هم مثل کفار شاید آقا اباعبدالله راتنها میگذاشتیم مگر آن کفارها اول بیعت نرکده بودند پس چرا بیعت را دوباره به حسین ابن علی فرزند فاطمه شکستند. چون شور ایمان در دلهایشان خاموش شده بود. یعنی به زن و فرزند و بعضی به پدر ومادرشان وبعضی به خواهر و برادرشان و بعضی دیگر هم به مال و جان بعضی دیگر به ریاست میاندیشیدند فقط تعداد محدودی به خدا فکر میکردند و میخواستند قامت دین محمد برجا بماند وآن هم هفتاد و دو تن از اصحاب در راه اسلام دعوت حق را لبیک گفتند. آری عزیران: آن کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند اگر فرزندان شما در راه حق به لقاءالله بپیوندند به خاطر این بود که آنها خدا را شناختهاند و از شما عزیزان میخواهم که همانطور که خدا در قرآن مجید میفرماید صبر را پیشه خود کنید که خداوند با صابران ا ست. (یا ایها الذین آمنوا استعینوا باصبر والصلوة انالله مع الصابرین) ای اهل ایمان در پیشرفت و سختیها را تحمل کنید نکند خدای نکرده اجر خود را ضایع کنید و به خدا شرک. اگر خدای نکرده حرفی بزنید که بوی شرک دهد. و خدا را از شما روی بگرداند وای مصیبتا و شما پدر و مادر عزیزم شما که شبهایتان را به صبح و روزهایتان را به شب و جوانیتان را به پیری و شیرینی زندگیتان را به خاطر این بنده حقیر خدا به تلخی سپری ساختند و آسایش را از خود سلب کردید تا این جسم نحیف در کمال آسایش قرار گیرد. این را بدانید من هدیهای از جانب خدا بودم نزد شما، و شما وسیلهای بودید از جانب خدا برای نگهداری ازامانتش درود خدا و رسولش بر شما باد که بارنجها و مشقتهای که تحمل کردید از این امانت چه زیبا مراقبت نمودید. من فرزند شما بودیم ولی امانتی از جانب خدا و به خاطر این خداوند مهر مرا در دل شما و محبت شما را در سینه من قرار داد تا به شما احسان کنم. اینیکان ودوستان وعزیزان وای اگر جسم مرا در تابوتی سردنهادند وبرایتان به ارمغان آوردند ناراحت نشوید و اگر گریهای هم دارید به خاطر اباعبدالله الحسین سرور شهیدان که در صحرای کربلا با تن پاره پاره و سربریده و تشنه لب شهید شد و به خاطر علیاصغر حسین که حرمله ملعون با تیر سه شعبه بر گلوی نازنینش زد. به خاطر علی اکبر حسین که با رشادت شهید شد. به خاطر ابوالفضل العباس که آخرین قطره خونش در راه حسین به زمین ریخت و بخاطر زینب(س) که در اسارت ملحدان (یزیدان) بود و جسارتهایی که به ایشان کردند و به خاطر زنان مسلمان که پرده حجاب (چادر مقنعه) را از سرایشان ربودند گریه کنید و من و امثال مرا مرده نپندارید همانطور که خداوند در قرآن میفرماید: «ولا تحسبن الذین قتلوا فیسبیلالله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» آنهایی که در راه خدا کشته میشوند مرده نپندارید زیرا زندهاند و نزد خدا روزی میخورند اگر جسم بیجان مرا در دل خاک قرار دادید، من هم در کنار شما هستم و بر پیکر بیجانم نظاره دارم و از شما میخواهم که برای من در پیشگاه خداوند طلب آمرزش کنید. شاید خدا قلم عفو بر جرایم اعمالم بکشد انشاءالله خداوند من و امثال مرا آمرزیده درگاه خود قرار داده و جزء نیکان و مقربان درگاهش جایگزین گرداند. والا وای بر احوال ما که این مدت کوتاه در عین حال بلند عمر مرا این چنین به بطالت گذراندیم واز شما میخواهم تا آنجایی که برایتان مقدور است روزهای جمعه را جلسه قرآن در خانه برگزار کنید. اگر کسی هم نمیآید خودتان ساعاتی را قرآن بخوانید واز یاد خدا غافل نشوید. مادر عزیز مبادا روزی خدایی نکرده از یاد خدا غافل شوی و با خود بگویی اگر پسرم به جبهه نمیرفت و پیش ما میماند کشته نمیشد همانا خداوند در قرآن سوره بقره آیه 218 میفرماید: «ان الذین آمنوا والذین هاجروا و جاهدوا فیسبیلالله اولئک یرجون رحمتالله والله غفورالرحیم» آنان که به دین اسلام گرویدن و از وطن خود هجرت نموده ودر راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار ومنتظر رحمت باشند که خدا بر آنها بخشنده و مهربان است. از شما مقربان درگاه خدا میخواهم لباس عزا را از تن بیرون آورید و لباس عروسی بر تن کنید. فکر کنید به عروسی دعوت هستید. آیا با لباس عزا به جشن عروسی میروید الان فرزندتان به جشن عروسی همسنگرانش رفته به جشن عروسی حورالعین با همسنگرانش دعوت شده به جشن عروسی خدا رفته مادر تو به آرزویت رسیدی اگر فرزندت را میخواستی دردنیا داماد کنی او داماد شد. نه داماد دنیایی چون دنیا متاعی بیش نبود. او داماد آخرت داماد همیشگی شد و به لقاءالله پیوست از شما عزیزان تقاضا میکنم بعداز من مبادا از هم جدا شوید و هرکدام به طرفی بروید و زنجیر خانواده از هم پاره شود ودیگر اینکه صفا و صمیمیت را درخانه حفظ کنید و مبادا روزی در صف ارزاق قرار گرفته به خاطر اینکه چیزی بگیرید و بگویید ما خانواده شهید هستیم. بچه من به جبهه رفته و شهید شده مادر و پدرم این را بدانید که من راضی نیستم که شما چنین کاری انجام دهید و این را بدانید به خاطر چیزی من نرفتم به جبهه جز الله و پس خونسردی خود را حفظ کنید و در همه کارها صبور باشید و در خاتمه از همه شما حلالیت میطلبم و همه شما را به خدای بزرگ میسپارم. در آخر دعای همیشگی رزمندگان که در دل شب و در روشنایی روز و در دل سنگر همیشه بر لبانشان نقش بسته است فراموش نکنید. چند کلمهای درباره خودم: 1ـ حدود 13 روزه قرضی دارم. 2ـ کلیه وسایل کارم را به دست پدرم میسپارم. 3ـ هفتهای2000 (هزار) ریال تا جنگ میباشد به جبهه بدهید از پولی که دارم و بعد هم اگر کسی روز دستگاه کار کرد آن هفتگی را ادامه دهید. 4ـ اگر جسد من به یزد آمد لباس سپاه بر تنم کنید ودر محله خودمان بگردانید. والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین محمدهادی زینی ـ63/12/18
ثبت دیدگاه