شناسه: 368237

وصیت نامه شهید محمدجواد حمیدیاشهرضا

بسم الله الرحمن الرحیم
آخرین نوشته
با سلام و درود بر خاتم انبیاء محمد مصطفی و شهادت بر رسالت او و ولایت علی بن ابیطالب و یاده فرزند او و با سلام بر صاحب عصر و زمان حضرت ولی عصر ارواحناه فداه و نایب بر حقش امام خمینی و با درود بی کران بر کلیه شهدای اسلام از صدر اسلام تا کنون که جان خویش را در راه اعتلای کلمۀ توحید فدا نمودند سخن خود را آغاز می کنم پدر و مادر عزیزم اکنون که می خواهم این کلمات را بعنوان آخرین یادگار برای شما بنویسم.
مرا توان و قوه نوشتن نیست نمی دانم چرا ولی فقط همین را می دانم که اعمال زشت و رفتار ناپسند من باعث شده است که قلب سیاهم نیز از کردار و رفتارم نادم و پشیمان باشد پدر عزیز و مادر مهربانم در صحرای بیکران قبلم که از گناه و نافرمانی سیاه گردیده است سوسویی از ایمان به سویم می آید و مرا می خواند نمی دانم کیست و کجاست ولی قلم را در دستم گذاشته و روح و قلب مرا می فشارد تا کلامی را بر لوح سفید کاغذ بنویسم مادم می خواهم بنویسم با همه نافرمانی هایی که کرده ام از اینکه به جبهه آمده ام تا راه برادران شهیدم را ادامه بدهم خوشحالم نمی دانم چرا ولی لبخندی بر صورت من نشسته و قلبم را با همه سیاهی اثر تسکین می دهد در این حالت و چیزهای زیادی را از درگاه خداوند طلب کرده و می¬کنم اما هر گاه که می خواهم دست به درگاهش بلند کنم دستم می لرزد گویی کسی شما را به من نشان می¬دهد پدر و مادر عزیزم می خواهم در این لحظاتی که تضمینی بر دوام و بقای آن نیست از شما بخواهم مرا به خاطر اعمال و رفتارم که خود می دانم ناپسند بوده است ببخشید و مرا حلال کنید. پدر عزیز و مادر مهربانم می خواهم بر درگاه خداوند سجده کنم و اول خداوند را به خاطر نعمت هایی که به ما عطا کرده است از فرستادن رسولان و ولایت امامان و بعد راهنمایی و هدایت ما به وسیله مجتهدین و علما در زمان غیبت ولی و صاحب امثرش حضرت مهدی موعود (عج)  شکر کنم و بعد از اینکه مرا لیاقت داده است تا بتوانم جهت اعتلای کلمه توحید همگام با محبان و مقربان درگاهش بر علیه ظلم و جور و ستم به نبرد برخیزم. خدای را حمد و سپاس گویم و سپس با دیدگانی گریان و قلبی شکسته از درگاه لطفش به خاطر اعمال زشت و رفتار ناپسند و خوی بدم نسبت به شما و دیگران طلب عفو و بخشش کنم.
والدین عزیز و بزرگوارم در این بحبوحه زمان به جبهه آمدم تا صدای حسین زمانم را لبیک گویم آمده ام تا بگویم که ای حسین اگر ما در روز عاشورا و در صحرای کربلا نبودیم که تو را یاری دهیم اکنون آمده ایم تا در کربلاهای ایران در دشت های داغ و سوزان خوزستان و در کوهتانهای سرد و بی روح کردستان صدای هل من ناصر تو را با همۀ وجود جوابگو باشیم و اگر در این راه به فوز عظیم شهادت دست یافتیم که چه بهتر زیرا در روز محشر با صورتی فراخ به خاطر رضای خداوند نزد جدت رسول الله و پدرت امیرالمومنین و مادرت حضرت فاطمه زهرا (س) در کنار حوض کوثر حاضر شویم و بگوییم یا رسول الله آنچه در وسعمان بود انجام دادیم و با خاطری آسوده بر سر حوض کوثر حاضر شویم.
پدر و مادر عزیزم در طول این زندگی و حضورم در جبهه ها چند چیز را از خداوند مسئلت داشتم. دوست داشتم در یک روز داغ به بیابانی بروم که عرب و عجم به آن کربلا می گویند با وضو بر روی آن راه روم و بر خاک آن بوسه زنم و بگویم : اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع لی علی ذلک اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا. و سپس و به کنار مرقد مطهر و شش گوشه ی امام بزرگ و آموزگار عزیزمان برویم و به یاد همۀ دوستان عزیزتر از جانم که شهید شده اند زیارت بخوانم و باز بگویم : السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی اولاد الحسین و علی علی بن الحسین و علی اصحاب الحسین.

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه