وصیت نامه شهید احمدرضا یوسفی
بسم الله الرحمن الرحيم كتب عليكم القتال و هو كره لكم وعسي ان نكرهوا شيئا و هم خيز لكم و عصي ان نحبوا شيئا و هو شر لكم والله يعلم و انتم لا تعلمون (بقره 216) خداوند براي شما جنگ پيش آورده و شما خيال مي كنيد اين جنگ بد است و چه بسيار چيزها كه شما خيال مي كنيد بد است ولي خوبي و خيز است و چه بسيار چيزهائي كه شما خيال مي كنيد خوب است ولي شر و بد است خداوند مي داند ولي شما نمي دانيد. و فرض از اين آيه اين بود كه چرا يك عده در زندگي و در اين برهه از زمان جنگ نق مي زنند كه چرا جنگ پيش آمده است آنها گوئي نخواهند دانست كه اين جنگ چه ثمره اي براي ما مسلمانان دارد و نمي دانند كه خداوند مي خواهد بوسيله اين جنگ بدها را از خوبها تشخيص دهد. اينجانب احمد رضا يوسفي فرزند محمدرضا متولد 1343 شماره شناسنامه 2977شهادت مي دهم كه اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله و اشهدان علي ولي الله. براستي كه شهادت مي دهم خدائي نيست جز خالق يكتا و شهادت مي دهم محمد (ص) فرستاده و پيام آور از طرف خداست و شهادت مي دهم علي ولي خدا و جانشين به حق محمد رسول خداست. انا لله و انا اليه راجعون (همه از خدائيم و بازگشت ما بسوي اوست) سلام و درود به يگانه منجي عالم بشريت مهدي (عج) موعود و نائب بر حقش خميني كبير سلام و درود بر شهداي صدر اسلام تا عصر امام و خانواده هاي معظم شهدا با درود و سلام بر تو اي مادر عزيزم كه صبر و استقامت نموده اي با درود و سلام بر تو اي پدر بزرگوارم كه مقاومت نموده اي با سلام و درود بر شما سلحشوران زنده و شما زاهدان شب و شيران بيشه روز. اي مادر و پدر عزيزم بدانيد كه هيچ چيز در زندگي جز شهادت آرزوي من بنده حقير نيست و هيچ چيز نمي تواند گلوي تشنه مرا سيراب كند جز شهادت در راه خدا من بهنوان يك سرباز كوچك اسلام همانند ديگر شهدا بعنوان يك وظيفه شرعي و ديني وصيت نامه اي برايتان مي نويسم حال سخني با مادرم با شما مادر گرامي. مادرم اي فرشته روي زمين نمي دانم با چه زبان برايت بگويم كه آنقدر دوستت دارم زيرا شما در قبال بزرگ كردن من چه زجري را متحمل شده ايد و حال مكرا هديه اسلام نموده ايد مادرم اصلا براي من گريه مكن مادرجان هنگام وداع اشك تو همچون سيخي بود كه بر قلب من فرو مي رفت اما چه كنم كه خدا مرا به طرف خود خواند چاره نبود بايستي مي رفتم تا اسلام عزيز و اين انقلاب نوپاي را كه با ريخته شدن خون هزاران جوان شهيد اين مرز و بوم به ثمر رسيده است را ياري دهيم. مادرجان مي دانم من در حق تو خيلي بدي كردم و خيلي شما را اذيت كردم ولي مادرجان شما با بزرگواريتان مرا خواهيد بخشيد و مرا مورد عفو خويش قرار خواهيد داد مادرجان هر موقع كه بياد فرزندت مي افتي فرزنداني را بياد بياور كه هنوز بدنهاي پاره پاره آنها را مادرانشان نديده اند مادر عزيز هرگز منتظر من نباش چون من نرفتم كه زنده برگردم رفتم مبارزه در راه خدا و در مقابل كفر كنم يا بكشم و اگر نتوانستم بكشم كشته شوم. مادرم براي من اشك نريز چون تو در نزد فاطمه (س) سربلند خواهي بود زيرا تو هم چون فاطمه (س) شهيد دادي. خواهرانم به شما وصيت مي كنم هرگز براي من سياه نپوشيد اگر سياه بپوشيد بدانيد روح من در عذاب سختي دچار شده است در بين مردم سربلند و خوشحال باشيد و هرگز هيچ وقت براي من گريه نكنيد و هر موقع خواستيد براي من گريه كنيد بياد غريبي حسين (ع) و اسيري زينب (س) در بعد از ظهر عاشورا بيفتيد و گريه كنيد نه براي من كه سر تا پا گناه كردم اميدوارم خداوند متعال شهادت مرا در راه خودش قبول فرمايد. حال سخني با شما دارم پدر عزيزم. پدرم سلام مرا بپذير و افتخار كن كه پسري از شما در راه خدا رفته و به نداي امام خويش لبيك گفته و از فرمان رهبرش كه فرموده است جبهه ها را خالي نگذاريد سرپيچي نكرده است. پدرم اميدوارم با از دست دادن من كه هديه اي بي ارزش در راه خدا مي باشم ناراحت نباشيد. پدرم گريه و زاري خانواده ام ضربه اي است بر پيكر من و مرهمي است بر زخمهاي دشمن قسم خورده اسلام و شادي شما خانواده عزيز موجب شادي روحم و تيري است بر قلب دشمن اسلام و امام عزيزمان پدرم من مي روم تا راه كربلا را براي زيارت شما و ملت عزيز ايران باز كنم و اگر مي توانم با سلاح خود و اگر هم نشد با خونم باز خواهم كرد. برادران و خواهران گرامي، خيلي از عزيزان در ميان ما نيستند، چون از ميان ما بسوي معبودشان هجرت كردند و حال اين ما هستيم و اين جنگ با اين دستهاي خالي خودمان چون از طرفي با خدا پيمان بستيم در جنگ با صداميان پشت نكنيم وقتي كه انسان براي رضاي خدا حركت را آغاز مي كند بايد تا آخرش بايستد و همه چيزش را فدا كند حتي جان خويش را حتي عزيزترين كس خويش را حتي زن و فرزندش را و حتي زندگي و كاشانه اش را چون در راه خدا مي رود و براي ياري رساندن دين خدا و اسلام عزيز. اي خداي بزرگ در اين جنگ حق عليه باطل ما براي قرباني شدن آمده ايم اسماعيل وار آمديم و ثابت كرده ايم كه شايستگي داريم كه هر يك از ما براي ابراهيم (ع) چون اسماعيل باشيم. خدايا در اين راه مقدس ما همه هستي خود را برسم قرباني شدن به پيشگاه اقدست تقديم كرده ايم دسته اي از عزيزان اين مملكت به نداي تو لبيك گفتند و بقرب رحمتت شتافتند و بقيه چون من منتظرند تا در قربانگاه عشق تو خود را فدا كنند و آرزو داريم كه تو اي پروردگار جهانيان شهادت عزيزان را بپذيري اي حسين (ع) اي شهيد عالم، من آمده ام تا با تو در اين مكان مقدس جبهه، جبهه اي كه بهترين عزيزان اين آب و خاك در راه اعتلاي دين اسلام شهيد شدند تا با تو راز و نياز كنم دل پر درد خود را بسوي تو بگشايم و از انقلابيون دروغين گريخته ام و از كسانيكه با خون شهيدان عزيزمان تجارت مي كنند متنفرم به همين خاطر بسوي تو مي آيم تا با خيالي آسوده با تو بهتر بتوانم راز و نياز كنم اي حسين (ع) من براي زنده ماندن تلاش نمي كنم و از مرگ هم هيچ هراسي ندارم فقط به شهادت در راه خدا دل بسته ام و از همه چيز خود دست شسته ام من شهادت را قبول كرده ام چون خود را آزاد شده مي بينم و من اين آزادي بزرگ را به هيچ چيز حتي به حيات خود كه در نظر بعضي ها با ارزشتر از همه چيز است نمي فروشم. اي حسين (ع) جان تو در كربلا يكايك شهدا را در آغوش مي كشيدي و مي بوسيدي و وداع مي كردي آيا ممكن است هنگاميكه من نيز در خاك و خون بخود مي غلطم تو دست مهربان خودت را بر قلب سوزان و خون آلود من بگذاري و عطش عشق مرا بخود و به خداي خود سيراب كني. در آخر وصيت نامه خود از شما عزيزان محلي شماهايي كه من يك عمر بين شما زندگي كردم هر بدي و اهانتي از طرف من ديده ايد شما را به جگر سوخته فاطمه زهرا قسم مرا ببخشيد و همينطور شما خانواده عزيز مي دانم در حيات خود خيلي شما را اذيت كردم و خيلي به شما زجر دادم شما را بخدا قسم مرا ببخشيد چون مقام شما پدرها و مادرها نزد خدا خيلي بزرگ است شما را به بزرگيتان قسم مرا حلال كنيد تا خداوند متعال از گناهانم در گذرد. لبيك اللهم لبيك، خدايا آماده اجراي فرمان و امر تو هستم. بارالها در اين لحظات آخر عمر از تو مي خواهم گناهانم را ببخشي و اين دقايق كوتاه را نيز از من بگير و بستان. ديگر نمي توانم بنويسم و احساس مي كنم ديگر قدرت ندارم تا قلم در دست بگيرم تا براي عزيزان چند سطري وصيت نامه يا شرح حال خودم را بنويسم. در آخر سخنم از اين است پدر عزيز شما و بزرگان محل و همينطور روحاني محل حاج آقا شفيعي صلاح مي دانيد از شما مي خواهم مرا در وسط حيات حسينيه مسجد دفن كنيد و اگر صلاح نمي دانيد و هر چه را كه خودتان مي دانيد انجام دهيد از شما عزيزان محل مي خواهم به حرفهاي حاج آقا شفيعي كه اينقدر براي شما زحمت ميكشد گوش دهيد و همينطور از حاج آقا مي خواهم تمام سخنرانيها را خودشان زحمت بيافتند و برگزار نمايند. در خاتمه از شما مي خواهم از درگاه خداوند براي من گناهكار طلب بخشش نمائيد. افتهم افتح ابواب الحنه و المفغره خداوندا بگشا بر من درهاي بهشت رحمت و آمرزش را در خاتمه بعنوان تذكر هنگام تكثير و قرائت اين وصيت نامه جز برادران انجمن اسلامي كه آنها مد نظر هستند هيچكس حق دخالت در اين را ندارد و بعد اين وصيت نامه بدست خانواده ام باز گردانده شود از برادران انجن اسلامي كه در اين كار زحمت ميكشند بلي نهايت تشكر مي كنم. اميدوارم خداوند پاداش بحق آنها را ادا كند. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان زيارت كربلا نصيب ما بگردان سرباز كوچك امام زمان احمد رضا يوسفي حميدي من الله التوفيق اجركم عندالله
ثبت دیدگاه