شناسه: 370597

خاطرات شهید محمدحسن یونسی قلعه

1ـ مادر شهید – کشور زارع نژاد – می‌گوید: در ماه مبارک رمضان به شالیزار می‌رفت وقتی خسته به خانه می‌آمد به او می‌گفتم:« خسته هستی روزه‌ات را بخور» او می گفت :«من تا الان روزه بودم حالا بخورم؟» قبل از اینکه افطار کند به مسجد می‌رفت نمازش را می‌خواند و بعد روزه‌اش را افطار می‌کرد. به امام خیلی علاقه داشت به او می‌گفتم چرا می‌خواهی به جبهه بروی پدرت دست تنهاست .گفت :«من فقط حرف امام را گوش می‌کنم آن موقع کسی نبود امام حسین را یاری کند الان باید باید امام را یاری کنیم. » یکی از رفقایش صحبت می‌کرد که در مریوان برف زیاد می‌بارید ایشان شب‌ها می‌رفت و برف‌ها را خرد می‌کرد و با آن غسل شهادت می‌کرد و دوستانش می‌گفتند چرا در این سرما غسل شهادت می‌کنی می گفت:« غسل شهادت می‌کنم تا امشب شهید شوم.»

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه