شناسه: 370903

خاطرات شهید علی رضا یوسفی امیری

برادر شهید : شهید بسیار متواضع، فروتن، باحجب و حیا، امانتدار ، کوشا در حفظ اسرار، صداقت در گفتار و عمل و اخلاق ، گشاده رو، با استقامت و وقت شناس، با نظم و انضباط بود . برادرشهید : بنده در سنندج بودم که ایشان به مرخصی آمدند به من زنگ زدند و گفتند به مرخصی بیایم . من گفتم خیلی از مرخصی من نگذشته که دوباره بیایم ولی ایشان گفتند باید بیایی و من با تو کار دارم و آمدند در یکی از شب ها برق اتاق را خاموش کردند و به من وصیت زیادی کردند از جمله این که با پدر و مادرم چه بکنم و او را کجا دفن کنیم و این شرایط برایم سخت بود تا این که چند روز مانده به عملیات نامه ای به سنندج برایم ارسال کرد و در نامه نوشتند که من چند روز بعد از عملیات به خانه بروم و خانواده را دلداری بدهم و گفتند که ایشان شهید می شوند و در ردیف شهدای طلبه دفن می شوند . همسنگر شهید : شهید روحانی علیرضا در درون سنگرها نمی توانست دلسوختگی خویش را پنهان کند و بروز ندهد . ایشان در هفت تپه در پشت سنگر همه ی برادران را با آن صدای دل شکسته اش به فیض می رساند و لحظاتی آن هار ا موعظه می کرد در تاریخ 11/7/65 وقتی آماده باش دادند و گفتند این آخرین بار است که دور هم این جا جمع می شویم شهید عزیز روضه وداع امام حسین را خواند که نیم ساعت طول کشید که فضای ملکوتی بر منطقه حاکم شد و ضجه های برادران اهل آسمان را نیز گریان کرده بود چنین مراسمی همیشه بعد از نماز صبح و مغرب و عشا و غروب ها با مداحی زیبای این عزیز و سوز و گداز این عزیزان برای امام حسین برگزار می شد و در اثر آن قلبها متوجه خدا و ائمه می شد گویی قلب ها را آتش می زد . خدا می داند که در دل عاشقان چه می گذشت .

مطالب پیشنهادی

ثبت دیدگاه