خاطرات شهید حیدر یحیی پور
خواهر شهید : شهید به حجاب بسیار حساس بود . یک روز من بیرون از خانه بودم در حین برگشتن به خانه یک ماشین من را تعقیب کرد من با عجله به خانه آمدم و قضیه را به برادرم گفتم و به ایشان گفتم به مادرم چیزی نگویید. اما ایشان نظرش این بود که باید به مادر بگوییم چون که او شما را تنها به بیرون فرستاده است . برادر شهید : شهید بسیار با قرآن و دعا و نیایش مانوس بود یادم می آید چند سالی پدرم متولی حسینیه محل مان بود و شهید فاصله بین حسینیه تا خانه پدرم را سیم کشی کردند و در موقع اذان صبح ابتدا با صدای شیوایش قرآن تلاوت می نمود و اذان را با موذن رادیو جهت این که مومنین آماده نماز شوند پخش می کرد و می گفت این کار ثواب دارد .
ثبت دیدگاه