خاطرات شهید محمد وریج کاظمی
خواهر شهید- حبیبه- می گوید : برادرم فردی مظلوم، خوش رفتار و خوب بود و این خصائص سبب می شد که همگان او را دوست داشته باشند با من کاملاً راحت و صمیمی بود دردهای خود را به من می گفت او تمامی صفات خوب و عالی را دارا بود بخاطر همین نزد مردم بسیار خوب و محترم بود. بسیار مقید بود و خواندن قرآن و ادعیه او را آرام می کرد. بخاطر همین اکثراً در مسجد بود و در نماز جمعه و جماعات شرکت می کرد. عشق و علاقه ای وافر نسبت به حضرت امام داشت. به همین دلیل با بسیج همکاری می کرد. دیدگاه خوبی نسبت به شهادت داشت و می گفت همسنگر من شهید شد. با این دعایی که پدرم در حق رزمندگان و من می کند. من شهید نمی شوم چون پدر می گفت بچه های جبهه به سلامت بر گردند. می گفت با این دعای پدر، هیچ وقت ترکش به من اصابت نمی کند. او از این بابت بسیار ناراحت می شد و می گفت جلوی چشمم یکی از دوستان خوب کلاردشتی ام به شهادت رسید و من را آزرده کرد او روحیه ای بسیار ستودنی داشت و می گفت ما یک روز به دنیا آمدیم و یک روز از دنیا خواهیم رفت. پس بهتره که به شهادت برسیم.
ثبت دیدگاه