کتاب ستارگان کویر 2 - مین و مور

خستگی راه از تنمان بیرون نرفته بود که یکی از بچّه ها آمد و خواست به سنگر فرماندهی بروم. هنوز فرمانده تخریب حرفش را شروع نکرده بود که حمیدرضا از راه رسید و به خاطر شلیک گلوله ها به شدّت با من برخورد کرد. وقتی سرم را پایین انداختم و عذرخواهی کردم، حاج مرتضی از حمیدرضا خواست مرا ببخشد، ولی او که اخمش بیشتر شده بود، با عصبانیت گفت: «مگر مال من از بین رفته که ببخشم؟
این گلوله ها مال بیت المال بود و باید سینه ی دشمن را می شکافت، نه اینکه هدر برود.»
به ازای هر گلوله، صد تومان جریمه ی نقدی، دو ساعت نگهبانی تنبیهی و به جای یک ساعت غیبت، یک روز لغو مرخصی شدم.