خراب رفیق
به قول خودمونی سید خراب رفیق بود ، یه بار ساعت ۱۱ شب بود زنگ زد بهم گفت حسین جان حاضر شو بریم مشهد
گفتم کی ؟
گفت الان !!!!
گفتم بابا سید دست بردار الان چه وقت مشهد رفتنه ، تا به خودم اومدم دیدم نیم ساعت بعد سوار ماشین سید به سمت مشهد در حال حرکتیم خیلی نصیحتمون می کرد تو راه خیلی هم می خندیدیم
رسیدیم مشهد زیارت که می رفتیم تا به صحن می رسیدیم می گفت بچه ها از این به بعد از همدیگه جدا بشیم ، خیلی اصرار داشت تنها بره گوشه ای خلوت کنه ، می گفت بچه ها هیچ وقت برای خودتون دعا نکنید حتما برای همدیگه دعا کنید تا زودتر مستجاب بشه ، می گفت هر وقت مشهد اومدید سر مزار شهدا برین ما رو می برد مزار شهدا می گفت مشهد بیای و مزار شهدا نری لذت نداره جفاست ....
ثبت دیدگاه